یادگیری از گذشته مدیر: قسمت 1 – غواصی در

زمینه
ببین ، من دیگر مردم را مدیریت نمی کنم. آن فصل از زندگی من در اوایل سال 2022 بسته شد. این تنها یک امتیاز 5 ساله بود ، اما مرد ، آن سالها با درس بسته بندی می شد. من می خواستم برخی از چیزهایی را که آموخته ام ، تجربیات و یادگیری ها ، فقط برای داشتن آن در جایی انجام دهم. من سعی می کنم آن را به ترتیب نگه دارم … به بهترین وجهی که به یاد می آورم.
قبل از معامله واقعی
من از سال 2008-2009 برنامه نویسی کردم. به سرعت به مهندس نرم افزار ارشد ارتقاء یافتم ، سپس تا سال 2011 مهندس نرم افزار را هدایت کردم. عنوان جدید به نظر می رسید ، اما بیشتر من فقط از نظر فنی ، زبانه ها را روی یک شخص دیگر نگه می داشتم. برنامه های برنامه ریزی ، نوشتن داستان ، پیگیری پیشرفت – از همان من که قبلاً برای پروژه های خودم انجام می دادم. بنابراین ، من واقعاً این را “مدیریت” حساب نمی کنم. برای من ، این فقط از زمانی شروع شد که اولین گزارش مستقیم مناسب خود را دریافت کردم.
اولین قدم: به انتهای عمیق
چه زمانی: Q4 2017
مردم مدیریت کردند: یکی
من در آنجا به عنوان یک صدف خوشحال شدم ، فکر می کردم که من فقط برنامه نویسی را ادامه می دهم ، وقتی رئیس من این کار را بر روی من می گذارد: “چگونه در مورد شما نقش مدیر مهندسی را به عهده می گیرید؟” یا هر عنوان این عنوان بود ، برخی از چیز “رهبری تیم فنی”. من مثل این بودم ، “صبر کن ، چی؟”
بنابراین ، من در مورد مسئولیت ها سؤال می کنم ، و او نوع … بر آن براق شد. گفت این اساساً کاری است که من انجام می دادم ، به علاوه یک گزارش مستقیم. با نگاه به عقب ، او آن را هوشمندانه بازی کرد. اگر او همه چیز را کنار گذاشته بود ، احتمالاً می گفتم نه متشکرم. من همه چیز در مورد مشارکت کننده فردی و زندگی سخت مهارت داشتم.
به هر حال ، آنها قبلاً کسی را برای “تیم” من استخدام می کردند ، این بدان معنی بود که من فرصت مصاحبه با پسر را از دست داده ام. اشتباه تازه کار بزرگ. همانطور که امروزه هر مدیر می داند ، استخدام افراد مناسب نیمی از نبرد است.
یکی از حافظه های واضح که من از این موقعیت به دست آورده ام این است که یک بار ، ما طرح را برای یک ویژگی چرخ دستی متروکه ارائه می دهیم. مستقیم من می گوید: “شما باید به ایده های من گوش دهید.” من را برای یک حلقه پرتاب کرد. من فقط به کد صحبت می کردم. اما او درست بود ، او نیاز به احساس شنیدن داشت. من گوش کردم ، حتی اگر می دانستم رویکرد او کار نمی کند. چیز این است که ، او احساس عزل کرد.
یادگیری: “شما باید گوش دهید ، واقعاً گوش دهید ، کارها را وزن کنید و استدلال خود را توضیح دهید. برای تیم خود ، برای هر کسی.”
این یک تماس بیدار بود. من شروع به خواندن مدیریت کردم و فهمیدم که چند مهندس خوب با مدیران بد گیر می کنند. این یک مشکل واقعی است. و مدیر بودن؟ این بیش از این است که فقط به مردم بگوییم چه کاری انجام دهند. این مدیریت کار ، مشاغل ، انتظارات ، عقل شخصی شما ، سیاست اداری ، نحوه صحبت شما … کل Enchilada است.
در آن زمان ، من مجبور شدم برخی از مصاحبه ها را انجام دهم ، خودم کسی را استخدام کنم. خیلی عالی بود پیدا کردن شخصی که با من و مستقیم من کلیک کرده است؟ این مانند یک پیروزی بود.