جنگ ستارگان همه آن چیزی است که MCU می خواهد باشد

من تا حد زیادی تمایلی به تماشای رسانههای جدید جنگ ستارگان در دهه گذشته نداشتهام، صرفاً به این دلیل که سهگانه دنبالهدار را ضعیف میدانستم. دوستان من از اولین باری که The Mandalorian منتشر شد، تماشا میکردند و عجله داشتند قسمتهای جدید را در زمان انتشار ببینند، و تا همین اواخر، من به شدت بیعلاقه بودم – سپس آندور را تماشا کردم و نور را دیدم.
من اکنون یک بار دیگر به جنگ ستارگان علاقه مند شده ام. به طور خاص، The Acolyte این هفته پس از نمایش آن در جشن جنگ ستارگان توجه من را به خود جلب کرد. اگرچه هنوز هیچ فیلمی به صورت آنلاین منتشر نکردهایم، اما افراد حاضر در این رویداد با اولین نگاهی به این سریال که آماندلا استنبرگ و لی جونگ جائه در آن حضور دارند و جودی ترنر اسمیت، مانی جاسینتو و غیره نیز در آن حضور دارند، استقبال کردند. احتمالاً روی ظهور سیث ها، حدود 100 سال قبل از رویدادهای The Phantom Menace تمرکز می کند. مهمتر از همه این که توسط Leslye Headland ساخته شد که بیشتر به خاطر همکاری در ساخت عروسک روسی عالی و مورد تحسین منتقدان شناخته شده است.
این واقعیت که من هنوز میتوانم در مورد مجریان جدید، خلاق و با استعدادی که روی اسپینآفهای جنگ ستارگان کار میکنند هیجانزده شوم، نشانه خوبی برای سریال است. من محتوای دنیای سینمایی مارول را بسیار بیشتر از جنگ ستارگان تماشا کرده ام – نه به این دلیل که از مارول لذت می برم، توجه داشته باشید، بلکه به این دلیل که می خواستم بفهمم دیگران روی چه چیزی سرمایه گذاری کرده اند. من دیگر آن هیجان را احساس نمی کنم، مهم نیست چه کسی نام پیوست شده است
هنر کلیدی Eternals از فیلم
MCU به ویژه در استخدام استعدادهای باورنکردنی و مسطح کردن کار آنها خوب است. کلویی ژائو زمانی که برای کارگردانی فیلم Eternals انتخاب شد، تازه از سرزمین نومادلند باورنکردنی بود، و این کار به جایی نرسید. سام رایمی در فیلم چندگانه جنون، حس ترسناک کمپینی و بی فیلمی را برای دکتر استرنج به ارمغان آورد، اما همچنان شبیه یک فیلم مارول با کمی تغییر در لحن بود. تایکا وایتیتی احتمالاً در حال حاضر قویترین صدای کارگردانی را در MCU دارد، اما Thor: Love and Thunder فاقد بسیاری از چیزهایی بود که کار او را جذاب میکرد.
MCU ظاهر و احساس خاصی به آن دارد که آن را تعریف می کند. در درون آن، تنوع کمی وجود دارد – از نظر لحنی همگن است، تمایلی به آزمایش با ژانر ندارد، و به نظر میرسد از این که بیش از اندکی از فرمولی که اکنون بیش از یک دهه کار میکرده است، وحشت دارد. این در مورد جنگ ستارگان صدق نمی کند. به دلیل گستردگی کانون آن، بازی با دوره های زمانی، دیدگاه ها، تم ها و ژانرهای مختلف همگی امکان پذیر است. Andor یک تریلر جاسوسی است و The Mandalorian یک وسترن است. برخی از نمایش ها لحن سبک تری دارند، در حالی که برخی دیگر بررسی جدی فاشیسم و ظلم هستند. کرونولوژی فرنچایز را محدود نمی کند، و دوره های مختلف در کانون به کارگردانان اجازه می دهد تا موضوعات مختلف را بررسی کنند.
به معنای واقعی کلمه، جنگ ستارگان بسیار متنوع تر از MCU است. در حالی که MCU به سمت افزایش تنوع نژادی خود حرکت می کند، جنگ ستارگان بسیار جلوتر از آنها بوده و مدتی است که بوده است. The Acolyte افراد رنگین پوست زیادی را در گروه بازیگران خود دارد، همانطور که The Mandalorian، Andor و Ahsoka آینده. به طور مرتب افراد رنگینپوست را در نمایشهای اصلی خود رهبری میکنند، در حالی که MCU هنوز در حال نبردی دشوار است.
مطمئناً، مون نایت مشکلی نداشت، و خانم مارول با استقبال خوبی مواجه شد، اما هیچکدام به اندازهای که جنگ ستارگان نشان میدهد، تأثیر فرهنگی نداشته است. فیلمهای پلنگ سیاه بزرگترین موفقیتهای آنها در این زمینه هستند، اما ما ندیدهایم که رنگین پوستان نقشهایی به بزرگی ثور یا مرد آهنی بازی کنند – این هنوز میتواند تغییر کند، اما هنوز تغییر نکرده است. در مقایسه، سه گانه دنباله دار یک زن اصلی و چندین رنگین پوست در گروه بازیگران اصلی خود داشت.
من در مورد اینکه چگونه فرنچایزهای عظیم تا حد زیادی به پول گرفتن برای استودیوها تبدیل شده اند صحبت کرده ام و این هنوز در مورد Star Wars صادق است. بالاخره دیزنی به دلایلی آن را خرید. اما جنگ ستارگان در واقع این کار را به خوبی انجام میدهد و محتوایی را ایجاد میکند که مردم برای تماشای آن هیجانزده هستند، در حالی که پخش مداوم فیلمها و برنامههای تلویزیونی متوسط MCU باعث شده مخاطبان از بین بروند. من تمایلی به تماشای بیشتر نمایشها یا فیلمهای مارول ندارم، به دلیل عدم توجه و خلاقیتی که در آنها وجود دارد، اما جهنمی از آنچه که جنگ ستارگان برای ما خواهد داشت، تماشا خواهم کرد. مارول آرزوها.