چرا فیلم ماریو با درآمد یک میلیارد دلاری مهم است؟

من تا کنون تمایلی به جشن گرفتن موفقیت فیلم برادران سوپر ماریو نداشتم. من آن را به اندازه کافی دوست داشتم، به عنوان یک منتقد در اقلیت با بررسی «تازه تازه»، اما اینطور نیست که شخصاً چیزی از موفقیت آن به دست بیاورم. مخاطبان بازی سریعاً به این نکته اشاره میکنند که بازیها چقدر درآمد بیشتری نسبت به فیلم و تلویزیون دارد، بدون توجه به این واقعیت که بازیهای موبایل اکثریت را به همراه دارند. نابالغ بودن برای تأیید اعتبار یک فیلم یا یک برنامه تلویزیونی که جمعیت را به خود جلب می کند نابالغ به نظر می رسد – اما یک میلیارد دلار چیزی بیش از «خوب انجام دادن» است.
کسب درآمد بالا همیشه نشانه کیفیت نیست. پردرآمدترین فیلم بازی ویدیویی قبل از ماریو، Warcraft بود و ماریو نیز در راه رسیدن به قله مجبور شد Rampage را شکست دهد. ماریو در کنار Jurassic World، The Rise of Skywalker، بازسازی لایو اکشن The Lion King و Aladdin و Age of Ultron به کلوب One Billion می پیوندد. فیلم های بهتر درآمد کمتری داشته اند. اما این روشی است که ماریو پول زیادی به دست آورده است که آن را به یک مورد خاص تبدیل می کند.
ماریو داستان زیادی به عنوان یک بازی ندارد. توجیه روایی باریکی وجود دارد که چرا ماریو از یک سری سطوح خطی مضمون میپرد، اما عمدتاً او فقط در حال پریدن است. پرنسس هلو توسط Bowser ربوده شده است، و این به نوعی است. فیلم موفق می شود از آن چیزی شبیه به یک داستان کامل بسازد و در عین حال به آنچه که ماریو بودن به معنای آن است بسیار وفادار می ماند. بله، بعضی جاها کمی عجله دارد، و توسعه شخصیت ضعیف است، اما ماریو است. این نسخه ای از ماریو نیست که برای سینما تغییر کرده است. این فقط ماریو است.
واکنشهای آنهایی که خوشحال بودند که ماریو به سود خود رسیده است، یا اینکه The Last of Us مورد تحسین مخاطبان وسیعتری قرار گرفته است، فوقالعاده ناپخته است. بازی باید جدی گرفته شود، اما ما هیچ لطفی در این واکنش نشان نمی دهیم. در نتیجه، با وجود تلاشهای مداوم بازی برای کپی کردن سینما، اغلب به نظر میرسد که تفاوت زیادی بین دنیای فیلم و بازی وجود دارد. این بدان معناست که اکثر اقتباسهای فیلمبرداری، روایت را به طور قابل توجهی تغییر دادهاند و سعی کردهاند آن را برای مخاطبان عام جذاب کنند، که اغلب با تحقیر منبع اصلی رفتار میکنند.
واضح است که این ایده بدی بود. در حالی که برخی از پروژهها، مانند Arcane، روایت بازیها را ارتقا دادهاند، اقتباسهای سینمایی عمدتاً نامرتب (رزیدنت اویل، توم ریدر)، تقریباً غیرقابل تشخیص (Doom، ماریو اصلی) یا وحشتناک (Assassin’s Creed، Prince of Persia) بودهاند. و اغلب هر سه. تقصیر ناتوانی سینما در ساخت فیلم بر اساس یکی از محبوب ترین سرگرمی ها بر عهده خود سینماست. اما حالا رمز را شکسته و در پول شنا می کند. انتظار بیشتری برای دنبال کردن داشته باشید.
فیلم برادران سوپر ماریو با یک شوخی برای یوشی به پایان می رسد که نشان می دهد دنباله آن در حال حاضر در دسترس است. شاید تودزورث حتی ظاهر شود. در مورد دنیای سینمایی نینتندو نیز صحبت هایی شده است، اما نیازی نیست که اینقدر بزرگ باشیم. ما به فیلمهای Zelda، Metroid و Animal Crossing نیاز نداریم که همه در فیلم Smash Bros به هم متصل شوند. اما اگر بتوانید به منبع منبع وفادار باشید و اینقدر پول به دست آورید، مطمئناً روندی را شروع خواهید کرد.
این فقط زمینه سازی برای یک نوع فیلم نیست. در حالی که The Last of Us برای تلویزیون بود، همچنین بسیار وفادار بود. خالق بازی را درگیر کرد و صحنههایی را که برای عکس گرفته شده بودند، بازسازی کرد. یکی از معدود انتقاداتی که به این سری وارد شد این بود که این سریال بیش از حد وفادار بود و به جای ساختن بازی به سادگی روی صفحه نمایش گذاشت. اما در مجموع ثابت میکند که اگر به آنچه که یک بازی واقعاً درباره آن است پایبند باشید، اگر ماهیت آن را درک کنید و نه فقط برخی از شخصیتها یا ضربهای روایی، میتوانید به موفقیت دست پیدا کنید.
Super Mario و The Last of Us از نظر ساختار داستانی، پالت رنگی، تم ها، مخاطبان هدف، شخصیت ها و میراث در بازی بسیار متفاوت هستند. مهمتر از همه، آنها در وزن روایی نیز متفاوت هستند. اما از آنجایی که هر دو فیلم بازیها را بهعنوان پایهای میبینند که باید بر روی آن ساخته شود، نه مانعی برای ساخت، آنها برای مخاطبان بزرگ بازی جذاب هستند و در عین حال جمعیت زیادی از جمعیت عمومی را نیز به خود جذب میکنند. دستیابی ماریو به یک میلیارد به درآمد ناخالص باعث توجه دیگران می شود. امیدوارم درسهای درستی یاد بگیرند.