پیکسار نمیداند چه چیزی آن را خاص میکند

نکات برجسته
- تغییر تمرکز پیکسار به دنبالهها و جذابیتهای انبوه، خطر قربانی کردن داستانهای منحصربهفرد و شخصی است که آن را افسانهای کرده است.
- تجربیات شخصی خلاقان، بهترین کار پیکسار را شکل میدهد، اما استودیو اکنون سود را بر اصالت و خلاقیت ترجیح میدهد.
- پیکسار با ترجیح دادن شرطهای مطمئن به اصالت، ممکن است جادویی را که فیلمهایش را در وهله اول تاثیرگذار و به یاد ماندنی میکرد، از دست بدهد.
پیکسار چند سال عجیبی را پشت سر گذاشته است. با تبدیل شدن به رد و لوکا در بحبوحه همهگیری همهگیر، لایتیار هم از نظر انتقادی و هم از نظر تجاری تحت تأثیر قرار گرفت و ماههایی که Elemental طول کشید تا سود خود را به دست آورد، با دوران طلایی استودیو بسیار فاصله داشت.
در هفتههای اخیر نیز ۱۴ درصد از نیروی کار خود را اخراج کرد و رئیسجمهور جیم موریس گفت که این یک فداکاری ضروری برای بازگشت به تمرکز بر فیلمهای بلند و کنار گذاشتن تصدی استریم خود بود. بسیاری از خلاقها از دیدن فیلمهای عالی که در دیزنی پلاس دور ریخته میشوند ناامید شدهاند تا بهجای نمایشهای تئاتری، سود ناچیزی به دست آورند، که باعث میشود فیلمهای خاصی در عرض چند هفته دیده و فراموش شوند، چیزی که ما معمولاً با یک استودیو مرتبط نیستیم. به اندازه پیکسار افسانه ای.
پیکسار دنبالهها و راهاندازیهای مجدد میخواهد، نه داستانهای شخصی و کارگردان محور
هفته گذشته پیکسار دیدگاه خود را برای آینده یک بار دیگر از طریق گزارشی از بلومبرگ گسترش داد که بر این نکته تأکید میکند که چگونه پیکسار قصد دارد روی فرنچایزها و دنبالههای موجود متمرکز بماند که مخاطبان انبوه را تضمین میکنند و داستانهایی را که تجربههای مشترک را در مورد کارگردانهای خاصتر روایت میکنند، در بر میگیرند. داستان های ترسیم شده از تبدیل شدن به قرمز، شگفت انگیزان، یا لوکا.
به نظر می رسد این قطعه ای که من در مورد Turning Red نوشتم که شروع یک عصر خلاقیت جدید برای Pixar است، خیلی بد پیر شده است. در آن زمان منظورم خوب بود، قول می دهم.
کاهش بازده باکس آفیس باعث شد که پیکسار کارگاههای پس از مرگ را راهاندازی کند تا بفهمد چه اتفاقی اشتباه افتاده است و چگونه میتواند موفقیت بیشتری را در آینده تضمین کند، و به نظر میرسد مهمترین راه اصلی گسترش جذابیت کلی آن و دور شدن از فیلمهای زندگینامهای بود که از زندگیشان بیرون میآیند. -در تجربیات کسانی که مسئول آنها هستند.
Turning Red از دوران کودکی کارگردان Domee Shi به عنوان یک آسیایی-آمریکایی که در اوایل دهه 2000 در تورنتو رشد می کرد و تلاش می کرد هویت خود را بپذیرد، الهام گرفت. شی سپس به نقش رهبری در پیکسار ارتقا یافت، احتمالاً برای کمک به تسهیل داستانهای مشابه خود در فیلمهای آینده. دیگر نه.
خلاقان سزاوار آزادی و منابع برای گفتن داستان های خود هستند
منطق پیکسار نیز منطقی نیست. Turning Red و Luca در ابتدا حتی در سینماها اکران نشدند، در حالی که Elemental یک فیلم آرام بود که در نهایت به یک داستان موفقیت تبدیل شد. بوی تفکر سرمایه داری می دهد که در آن تنها موفقیتی که ارزش سرگرمی دارد فراوانی، سود میلیاردی در گیشه و حضور فرهنگی برای رقابت با فروزن یا انکانتو است.
اما این نه واقع گرایانه است و نه منصفانه، و این یک خط فکری است که محکوم به خفه کردن خلاقیت است و ما را مجبور به تجربه داستان ها و شخصیت هایی می کند که قبلاً بارها دیده ایم. The Incredibles بدون شک بهترین فیلم پیکسار است و این به طور مستقیم از شکست برد برد کارگردان در تلاش برای ایجاد تعادل بین کار و زندگی خانگی اش نشأت می گیرد. نتیجه نهایی یک شاهکار ابرقهرمانی بود که ما عاشقش شدیم و دنباله آن کوتاه ماند زیرا گاو نقدی بود که نتوانست به هیچ یک از پیام های اصلی خود وفادار بماند. آنچه پیکسار ادعا می کند در آینده آن را نجات می دهد، فقط در گذشته به آن آسیب زده است.
چگونه… الهام بخش…
چیزی بسیار مشمئز کننده در گفتن به کارگردانان، نویسندگان و هنرمندان وجود دارد که تجربیات و الهامات آنها برای توده ها به اندازه کافی “جذاب کننده” نیست. 🙃 https://t.co/IyYwVP6vQ1
— دانا تراس (@DanaTerrace)
2 ژوئن 2024
بهترین فیلمهای آن از مکانهای شخصی و فرهنگی بسیار خاصی میآیند، دلایل اصلی این که چرا فیلمهایی مانند Turning Red و Luca توانستند در وهله اول ساخته شوند، ناگفته نماند که هم حضور بصری و هم احساسی قوی دارند که به آنها کمک کرده تا در آزمون مقاومت کنند. زمان. تعداد کمی از ما شگفتانگیزان 2 را در چند دهه آینده به یاد میآوریم، اما بسیاری از رسانههایی که نه تنها به دنبال نمایندگی آنها بودند، بلکه با تجربیات خود صحبت میکردند، با علاقه به یاد خواهند آورد.
پیکسار اکنون میگوید آن فیلمها ارزش ساختن ندارند، و داستانهای خلاقانهای که به آنها کمک میکند در وهله اول زندگی کنند، باید به نفع بردن آسان و حداکثر سود کنار گذاشته شوند. من دوست ندارم جوانی باشم که میل به کار در انیمیشن داشته باشد که ناگهان یکی از بزرگترین استودیوهای روی کره زمین به او بگوید که ایده های من ارزش اقتباس را ندارند.
دوران طلایی آن هرگز ممکن نمی شد اگر کارگردانان آزاد نبودند تا جهان ها و شخصیت های کاملاً جدیدی را بسازند که بر اساس خاطرات شکل دهنده آنها، پایه هایی که امتیازهای قابل بانک بر آنها ساخته شده بود، ساخته شوند. اکنون Pixar آنها را در اختیار دارد، آیندهاش با دنبالههای قابل پیشبینی و گسترش بیشتر چیزهایی که قبلاً میدانیم تعریف میشود تا زمانی که بازدهی نازکتر و نازکتر دلیلی برای تغییر مسیر دوباره شود.
استودیو در نهایت به دیوار برخورد خواهد کرد و از انداختن افراد با استعداد زیر اتوبوس پشیمان خواهد شد، زیرا مدیران ناآگاهانه به آینده ای اشاره می کنند که فقط در خدمت یکسان سازی چیزهایی است که ما از رسانه ای مصرف می کنیم که در اعماق وجودش قادر به انجام هر کاری است، و اکنون تنها چیزی که باید نگاه کنیم. به نظر من داستان اسباب بازی 12 رو به جلو است.
نکته غم انگیز این است که فیلم های مرتبط همیشه با هدف دست زدن به تجربیات و خاطرات بسیار خاص ساخته نمی شوند. بهعنوان یک خلاق، چیزهایی که مینویسم، نقاشی میکنم، یا میسازم، بهطور ناخودآگاه از آن چیزی که هستم و چه چیزی را پشت سر گذاشتهام، نشأت میگیرد، خواه تا به حال قصد انجام آن را داشتهام یا نه.
من با افراد بیشماری در این صنعت صحبت کردهام که داستانها، دنیاها و شخصیتهایی را برای خود خلق میکنند و با دستیابی به مخاطبان وسیعتری، معنایی به خود میگیرند که هرگز قابل پیشبینی نیست. اینها قدرتمندترین داستانهای موجود در جهان هستند، و پیکسار بهطور ناگهانی خواستار کنار گذاشتن آنها به نفع چیزی است که بهعنوان پیروزیهای آسان تصور میکند، فقط باعث شکست آن میشود.