زندگی یک استثنا: مرثیه کد

Summarize this content to 400 words in Persian Lang
برای مدت طولانی، او با عصبانیت سرگردان بود. گمشده در الگوریتم رسیدگی به استثناء، به نظر میرسید که او بیشتر به خاطر دقت برنامهنویسش بود تا به دلیل ضرورت.
سپس از خود پرسید:
او باید یک مرد واقعاً روشمند، یا شاید یک دیوانه باشد. حتماً در تمام کلاس ها شرکت کرده و حتی تمام ادبیات توصیه شده را خوانده است.
به طور جدی، چه کسی می خواهد اینقدر همه چیز را کنترل کند؟
به وضعیت من نگاه کنید: کاملاً جدولبندی شده، نسخهبندی شده، فقط هرگز اجرا نمیشود. کاش هیچ وقت برنامه نویسی نمی کردم. من بی فایده ام!
اگر فقط یک اشکال کوچک وجود داشت که به من کمک کند! اما چگونه؟ بعد از این همه اشکال زدایی و تست واحد، چه انتظاری می توانم داشته باشم؟
آیا او نمی تواند مانند دیگران باشد؟ Ctrl C، Ctrl V. کمی تنبلی در تایپ کردن! وقتی به این فکر می کرد که من را بین پرانتز یک عبارت شرطی قرار دهد، مطمئناً منصرف می شد.
با این حال، حتی با آگاهی از عملکرد ناخوشایند او در برنامه، خط کد ارزش خود را از دست نداد:
من آنقدر کد ظریف هستم که لایق چیز بهتری هستم. شاید در یک کلاس انتزاعی، یا بهتر است بگوییم، در نخبگان، کرم، بالای چارچوب قرار داده شود. شاید حتی متواضعانه تر، مشارکت به عنوان یک متغیر عمومی، طبقه برتر برجسته را گسترش دهد.
هوم… (متفکرانه). شاید به عنوان یک پرس و جو SQL کار کند! اوه صبر کن این خیلی زیاد خواهد بود! من چیزی را برای خودم ترجیح میدهم که خیلی کمکارتر باشد. چیزی که شامل چت مداوم با پایگاه داده باشد، که همیشه از درخواست های بیش از حد شکایت می کند و به دلیل کمبود منابع ناراضی است.
و در جرقه ای از احساسات انسانی، علت واقعی خشم خود را روشن می کند:
می دانید، من واقعاً به آن خطی که همیشه به عنوان یک پیام در یک پنجره مدال ظاهر می شود حسادت می کنم. مغرور! او فکر می کند که او چیز خاصی است! او اجرا می کند و برنامه متوقف می شود تا همه بتوانند او را ببینند … چه عصبانی!
در نهایت، او با دانستن این که نسخه جدید سیستم هرگز زمان زیادی طول نمی کشد تا منتشر شود، نتیجه می گیرد:
خدایا! یک برنامه نویس تنبل بفرست تا من را نجات دهد!
برای مدت طولانی، او با عصبانیت سرگردان بود. گمشده در الگوریتم رسیدگی به استثناء، به نظر میرسید که او بیشتر به خاطر دقت برنامهنویسش بود تا به دلیل ضرورت.
سپس از خود پرسید:
او باید یک مرد واقعاً روشمند، یا شاید یک دیوانه باشد. حتماً در تمام کلاس ها شرکت کرده و حتی تمام ادبیات توصیه شده را خوانده است.
به طور جدی، چه کسی می خواهد اینقدر همه چیز را کنترل کند؟
به وضعیت من نگاه کنید: کاملاً جدولبندی شده، نسخهبندی شده، فقط هرگز اجرا نمیشود. کاش هیچ وقت برنامه نویسی نمی کردم. من بی فایده ام!
اگر فقط یک اشکال کوچک وجود داشت که به من کمک کند! اما چگونه؟ بعد از این همه اشکال زدایی و تست واحد، چه انتظاری می توانم داشته باشم؟
آیا او نمی تواند مانند دیگران باشد؟ Ctrl C، Ctrl V. کمی تنبلی در تایپ کردن! وقتی به این فکر می کرد که من را بین پرانتز یک عبارت شرطی قرار دهد، مطمئناً منصرف می شد.
با این حال، حتی با آگاهی از عملکرد ناخوشایند او در برنامه، خط کد ارزش خود را از دست نداد:
من آنقدر کد ظریف هستم که لایق چیز بهتری هستم. شاید در یک کلاس انتزاعی، یا بهتر است بگوییم، در نخبگان، کرم، بالای چارچوب قرار داده شود. شاید حتی متواضعانه تر، مشارکت به عنوان یک متغیر عمومی، طبقه برتر برجسته را گسترش دهد.
هوم… (متفکرانه). شاید به عنوان یک پرس و جو SQL کار کند! اوه صبر کن این خیلی زیاد خواهد بود! من چیزی را برای خودم ترجیح میدهم که خیلی کمکارتر باشد. چیزی که شامل چت مداوم با پایگاه داده باشد، که همیشه از درخواست های بیش از حد شکایت می کند و به دلیل کمبود منابع ناراضی است.
و در جرقه ای از احساسات انسانی، علت واقعی خشم خود را روشن می کند:
می دانید، من واقعاً به آن خطی که همیشه به عنوان یک پیام در یک پنجره مدال ظاهر می شود حسادت می کنم. مغرور! او فکر می کند که او چیز خاصی است! او اجرا می کند و برنامه متوقف می شود تا همه بتوانند او را ببینند … چه عصبانی!
در نهایت، او با دانستن این که نسخه جدید سیستم هرگز زمان زیادی طول نمی کشد تا منتشر شود، نتیجه می گیرد:
خدایا! یک برنامه نویس تنبل بفرست تا من را نجات دهد!