نگاه به گذشته یادآوری تلخ و شیرینی است که هرگز از ایجاد آن دست نکشید

Summarize this content to 400 words in Persian Lang
خلق هنر طاقت فرسا است. چیزهایی که می نویسیم، ترسیم می کنیم، می سازیم و قلب و روح خود را در آنها می ریزیم، توسط اکثریت مردم در سراسر جهان نادیده گرفته می شوند. تعداد کمی خوش شانس هستند که فرصت تبدیل استعداد خود را به حرفه دارند، اما این با فشار و انتظارات خاص خود همراه است که می تواند لذت خلق داستان ها و شخصیت هایی را که برای شما بسیار مهم هستند، از بین ببرد. زیرا، در نهایت، شما چیزی هستید که واقعاً مهم است.
Look Back هفته گذشته پس از یک نمایش کوتاه در پرایم ویدیو وارد شد و اقتباسی خیره کننده از تک شات احساسی نویسنده مرد اره برقی تاتسوکی فوجیموتو درباره لذت و سختی خلق هنر است. مخصوصاً مانگا، حرفه ای که به طرز وحشیانه ای نابخشودنی است و به سختی می توان آن را شکست، به ویژه برای استعدادهای زن جوان. قهرمان داستان، آیومو فوجینو، مانگا هفتگی گاگ را برای روزنامه مدرسه ابتدایی خود مینویسد و مینویسد، و در طول سالها به عنوان یک هنرمند بزرگ، یک نویسنده تیزبین و کسی که میتواند آیندهای واقعی در دنیای هنری داشته باشد، شهرت پیدا کرده است.
به عقب نگاه کن قلبت را قبل از اینکه دوباره کنار هم بگذاری می شکند
همه چیز به خوبی پیش می رود تا اینکه کیوموتو، یک دانش آموز گوشه گیر که در کلاس حاضر نمی شود، در کنار او یک روزنامه به او داده می شود. این دختر نوارهای یونکوما خنده دار نمی نویسد، بلکه جریانی تلخ از تصاویر واقعی می نویسد که منعکس کننده دنیایی است که او به ندرت از داخل اتاقش می بیند. آنها نشان دهنده تمایل به بیرون رفتن و در آغوش کشیدن جامعه هستند، حتی اگر اضطراب او در هر مرحله مانع آنها شود. فوجینو در ابتدا با انگیزه است و چندین سال آینده را صرف تقویت مهارت های هنری خود می کند تا بتواند در کنار کیوموتو بایستد و خود را هنرمند بنامد. اما هرگز کافی نیست.
وقتی او نمی تواند به کیوموتو برسد، احساسات خود را پشت سر می گذارد و سعی می کند یک زندگی عادی داشته باشد. با این باور که میتواند پایههای آیندهای موفق را با معاشرت با دوستان، شرکت در کلاسهای کاراته و کمتر گوشهنشینی باشد که هر ذرهای از وقت آزاد خود را صرف زندگیاش کند. این یک ترک غم انگیز شور خلاق است که برای همه اتفاق می افتد، یا به دلیل حسادت غیرمنطقی یا به دلیل اعتقاد به اینکه هرگز به اندازه کافی خوب نخواهید بود. اما وقتی فوجینو مجبور می شود دیپلم فارغ التحصیلی کیوموتو را رها کند و برای اولین بار با او ملاقات کند، همه چیز برای همیشه تغییر می کند.
سکانس فوقالعادهای وجود دارد که در آن فوجینو پس از اطلاع از اینکه کیوموتو مشتاقانه کارش را دنبال میکند، به خانه میرود، و ما او را تماشا میکنیم که از جلوی در عبور میکند و قبل از رسیدن به پشت میزش خیس میشود تا شروع به طراحی شبانه کند.
به نظر می رسد فوجینو از طرفداران پر و پا قرص کار کیوموتو است و به شدت تلاش کرده است تا از او تقلید کند، در حالی که در تمام این مدت قهرمان ما خودش را زنده زنده می خورد زیرا ذهن آنها نمی تواند احساس بیهودگی بی کفایتی را از بین ببرد. در طی چند سال آینده، ما دو دختر را در مأموریتی دنبال میکنیم تا یک مانگای سریالی بسازند، و در نهایت درست در آستانه فارغالتحصیلی از دبیرستان به هدف خود میرسند.
تماشای این دو دختر که با ساختن داستان ها و به اشتراک گذاشتن آنها با دنیا عشق متقابل پیدا می کنند، زیباست. صرف نظر از موفقیتی که آنها در دنیای حرفه ای تجربه می کنند، مهم ترین چیز این است که چگونه این همکاری خلاقانه به یک دوستی متحول کننده زندگی شکوفا می شود.
قصیده تاتسوکی فوجیموتو برای خلاقیت بسیار واقعی است
فوجینو به وضوح از کیوموتو برای استعدادهای خلاق خود استفاده می کند و حتی گاهی اوقات به سمت خودخواهی گرایش پیدا می کند، اما زمانی که کیوموتو را به شهر می کشاند تا در رستوران ها غذا بخورد، در سالن های بازی بازی کند و برای اولین بار از دنیای بیرون قدردانی کند. با وجود ترس او، ممکن است سخت باشد که احساس خفگی نکند. این به من یادآوری میکند که چگونه قویترین دوستیهایی که تا به حال داشتهام برای اولین بار از طریق قدردانی متقابل برای چیزی، یا میل به نوشتن داستان یا ترسیم یک اثر هنری که وقتی استعدادها با هم ترکیب میشوند، به چیزی بیشتر تبدیل شده است.
بنابراین وقتی کیوموتو تصمیم میگیرد یک فرصت سریالی مانگا را برای حضور در مدرسه هنر و تعقیب رویای خود برای تصویرسازی پیشینهها و هنر مفهومی ارائه دهد، فوجینو همه چیز را بسیار شخصی میگیرد. او توهین می کند و معتقد است که کیوموتو بدون او چیزی نخواهد بود، اما فقط به خاطر او بود که دوستش توانست شجاعت پیدا کند و برای کسی که در نهایت به آنها نیازی ندارد بیش از چرخ یدکی باشد. . این آخرین باری است که آنها یکدیگر را می بینند تا اینکه کیوموتو در یک تصادف غم انگیز از دنیا می رود و ناگهان فوجینو نمی تواند دقیقاً به یاد بیاورد که در وهله اول خلق کردن دقیقاً به چه معناست.
یکی از چیزهای مورد علاقه من در مورد نگاه به عقب این است که چگونه خلاقیت را به عنوان بخشی از خودمان در نظر می گیرد که ما هرگز آن را پشت سر نمی گذاریم، مهم نیست چقدر دنیای مدرن می خواهد آن را از بین ببرد.
صرف نظر از میزان موفقیت، سود و اعتباری که از هنرمند شدن در صحنه جهانی به دست می آورید، آنچه در وهله اول شعله را روشن می کند همیشه وجود خواهد داشت. خاطره ای دور از پیوندهایی که با دوستان ایجاد شده است، یا لبخندهایی که هنگام ارائه یک ایده قاتل به اشتراک گذاشته می شود، و اینکه چه حسی برای به اشتراک گذاشتن داستان یا شخصیتی که برای اولین بار در دل خود قرار داده اید. این احساسات است که شما را به عنوان یک فرد خلاق نگه می دارد، میل به افتخار کردن نه تنها خود، بلکه افرادی که در زندگی شما مهم هستند.
بعدی: مصاحبه مخفیانه – چگونه فورتیچه شخصیت وی را زنده کرد
خلق هنر طاقت فرسا است. چیزهایی که می نویسیم، ترسیم می کنیم، می سازیم و قلب و روح خود را در آنها می ریزیم، توسط اکثریت مردم در سراسر جهان نادیده گرفته می شوند. تعداد کمی خوش شانس هستند که فرصت تبدیل استعداد خود را به حرفه دارند، اما این با فشار و انتظارات خاص خود همراه است که می تواند لذت خلق داستان ها و شخصیت هایی را که برای شما بسیار مهم هستند، از بین ببرد. زیرا، در نهایت، شما چیزی هستید که واقعاً مهم است.
Look Back هفته گذشته پس از یک نمایش کوتاه در پرایم ویدیو وارد شد و اقتباسی خیره کننده از تک شات احساسی نویسنده مرد اره برقی تاتسوکی فوجیموتو درباره لذت و سختی خلق هنر است. مخصوصاً مانگا، حرفه ای که به طرز وحشیانه ای نابخشودنی است و به سختی می توان آن را شکست، به ویژه برای استعدادهای زن جوان. قهرمان داستان، آیومو فوجینو، مانگا هفتگی گاگ را برای روزنامه مدرسه ابتدایی خود مینویسد و مینویسد، و در طول سالها به عنوان یک هنرمند بزرگ، یک نویسنده تیزبین و کسی که میتواند آیندهای واقعی در دنیای هنری داشته باشد، شهرت پیدا کرده است.
به عقب نگاه کن قلبت را قبل از اینکه دوباره کنار هم بگذاری می شکند
همه چیز به خوبی پیش می رود تا اینکه کیوموتو، یک دانش آموز گوشه گیر که در کلاس حاضر نمی شود، در کنار او یک روزنامه به او داده می شود. این دختر نوارهای یونکوما خنده دار نمی نویسد، بلکه جریانی تلخ از تصاویر واقعی می نویسد که منعکس کننده دنیایی است که او به ندرت از داخل اتاقش می بیند. آنها نشان دهنده تمایل به بیرون رفتن و در آغوش کشیدن جامعه هستند، حتی اگر اضطراب او در هر مرحله مانع آنها شود. فوجینو در ابتدا با انگیزه است و چندین سال آینده را صرف تقویت مهارت های هنری خود می کند تا بتواند در کنار کیوموتو بایستد و خود را هنرمند بنامد. اما هرگز کافی نیست.
وقتی او نمی تواند به کیوموتو برسد، احساسات خود را پشت سر می گذارد و سعی می کند یک زندگی عادی داشته باشد. با این باور که میتواند پایههای آیندهای موفق را با معاشرت با دوستان، شرکت در کلاسهای کاراته و کمتر گوشهنشینی باشد که هر ذرهای از وقت آزاد خود را صرف زندگیاش کند. این یک ترک غم انگیز شور خلاق است که برای همه اتفاق می افتد، یا به دلیل حسادت غیرمنطقی یا به دلیل اعتقاد به اینکه هرگز به اندازه کافی خوب نخواهید بود. اما وقتی فوجینو مجبور می شود دیپلم فارغ التحصیلی کیوموتو را رها کند و برای اولین بار با او ملاقات کند، همه چیز برای همیشه تغییر می کند.
سکانس فوقالعادهای وجود دارد که در آن فوجینو پس از اطلاع از اینکه کیوموتو مشتاقانه کارش را دنبال میکند، به خانه میرود، و ما او را تماشا میکنیم که از جلوی در عبور میکند و قبل از رسیدن به پشت میزش خیس میشود تا شروع به طراحی شبانه کند.
به نظر می رسد فوجینو از طرفداران پر و پا قرص کار کیوموتو است و به شدت تلاش کرده است تا از او تقلید کند، در حالی که در تمام این مدت قهرمان ما خودش را زنده زنده می خورد زیرا ذهن آنها نمی تواند احساس بیهودگی بی کفایتی را از بین ببرد. در طی چند سال آینده، ما دو دختر را در مأموریتی دنبال میکنیم تا یک مانگای سریالی بسازند، و در نهایت درست در آستانه فارغالتحصیلی از دبیرستان به هدف خود میرسند.
تماشای این دو دختر که با ساختن داستان ها و به اشتراک گذاشتن آنها با دنیا عشق متقابل پیدا می کنند، زیباست. صرف نظر از موفقیتی که آنها در دنیای حرفه ای تجربه می کنند، مهم ترین چیز این است که چگونه این همکاری خلاقانه به یک دوستی متحول کننده زندگی شکوفا می شود.
قصیده تاتسوکی فوجیموتو برای خلاقیت بسیار واقعی است
فوجینو به وضوح از کیوموتو برای استعدادهای خلاق خود استفاده می کند و حتی گاهی اوقات به سمت خودخواهی گرایش پیدا می کند، اما زمانی که کیوموتو را به شهر می کشاند تا در رستوران ها غذا بخورد، در سالن های بازی بازی کند و برای اولین بار از دنیای بیرون قدردانی کند. با وجود ترس او، ممکن است سخت باشد که احساس خفگی نکند. این به من یادآوری میکند که چگونه قویترین دوستیهایی که تا به حال داشتهام برای اولین بار از طریق قدردانی متقابل برای چیزی، یا میل به نوشتن داستان یا ترسیم یک اثر هنری که وقتی استعدادها با هم ترکیب میشوند، به چیزی بیشتر تبدیل شده است.
بنابراین وقتی کیوموتو تصمیم میگیرد یک فرصت سریالی مانگا را برای حضور در مدرسه هنر و تعقیب رویای خود برای تصویرسازی پیشینهها و هنر مفهومی ارائه دهد، فوجینو همه چیز را بسیار شخصی میگیرد. او توهین می کند و معتقد است که کیوموتو بدون او چیزی نخواهد بود، اما فقط به خاطر او بود که دوستش توانست شجاعت پیدا کند و برای کسی که در نهایت به آنها نیازی ندارد بیش از چرخ یدکی باشد. . این آخرین باری است که آنها یکدیگر را می بینند تا اینکه کیوموتو در یک تصادف غم انگیز از دنیا می رود و ناگهان فوجینو نمی تواند دقیقاً به یاد بیاورد که در وهله اول خلق کردن دقیقاً به چه معناست.
یکی از چیزهای مورد علاقه من در مورد نگاه به عقب این است که چگونه خلاقیت را به عنوان بخشی از خودمان در نظر می گیرد که ما هرگز آن را پشت سر نمی گذاریم، مهم نیست چقدر دنیای مدرن می خواهد آن را از بین ببرد.
صرف نظر از میزان موفقیت، سود و اعتباری که از هنرمند شدن در صحنه جهانی به دست می آورید، آنچه در وهله اول شعله را روشن می کند همیشه وجود خواهد داشت. خاطره ای دور از پیوندهایی که با دوستان ایجاد شده است، یا لبخندهایی که هنگام ارائه یک ایده قاتل به اشتراک گذاشته می شود، و اینکه چه حسی برای به اشتراک گذاشتن داستان یا شخصیتی که برای اولین بار در دل خود قرار داده اید. این احساسات است که شما را به عنوان یک فرد خلاق نگه می دارد، میل به افتخار کردن نه تنها خود، بلکه افرادی که در زندگی شما مهم هستند.