نقد و بررسی Destiny 2: Lightfall – چگونه از ملکه جادوگر به اینجا رسیدیم؟

گسترش Lightfall Destiny 2 بزرگترین انتظار در برابر واقعیت از Cyberpunk 2077 است، و دقیقاً مانند Cyberpunk، من تلاش کردهام که آن را بر اساس شایستگیهای خودش قضاوت کنم، نه در برابر چرخه بازاریابی که بهشدت بیش از حد وعده داده شده و کمتر ارائه شده است. به عنوان گسترش سالانه بازی، باید Lightfall را در مقابل The Witch Queen سال گذشته که نوار جدیدی برای داستان سرایی در Destiny ایجاد کرد و در نتیجه انتظارات را برای Lightfall افزایش داد، مقایسه کنم. اما من می خواهم منصف باشم و زمینه را مسدود کنم و فقط آن را برای آنچه هست بررسی کنم، نه آنچه باید می بود. با این حال، مهم نیست که چقدر لطف می کنم، لایت فال همچنان کوتاهی می کند.
کمپین تقریباً بلافاصله در جایی که Season of the Seraph به پایان رسید شروع می شود. با شکست راسپوتین و رها کردن مسافر پست خود در بالای آخرین شهر، دشمن پیشگویی شده ما، شاهد، سرانجام حرکت خود را انجام داد. فیلم افتتاحیه Lightfall تماشایی است، حتی اگر بیشتر توسط تریلرها خراب شده باشد. با ورود ناوگان سیاه، یک نبرد فضایی به اندازه جنگ ستارگان در اطراف مسافر رخ می دهد و ما به متحدان خود در تلاشی ناامیدانه برای عقب راندن نیروهای تاریکی و محافظت از مسافر، ناجی ما، به هر قیمتی می پیوندیم.
این تشدید مناسبی از مخاطرات است، و چیزی است که ما از زمانی که Traveler از خواب بیدار شد و Ghaul را در کمپین اصلی Destiny 2 از بین برد، در حال ساخت آن هستیم. اگر Lightfall از اینجا شروع میشود، مطمئناً همه چیز فقط از اینجا میتواند به تشدید ادامه دهد، درست است؟ شاهد، شاگرد جدیدش، کالوس، یکی از قدیمیترین و متقاعدکنندهترین تبهکاران ما را میفرستد تا یک شی مرموز را از نپتون بازیابی کند، و ما تعقیب میکنیم. به ما گفته شده است که اگر کالوس ابتدا به آنجا برسد، برای مسافر تمام میشود، بنابراین باید او را تا پانچ شکست دهیم. به ما گفته می شود این آغاز پایان است.
این مهم ترین خط داستانی است که تا به حال در یک بسط دیده ایم. کمپینهای قبلی شامل تبهکاران و ماجراجوییهای کوچکی بود که اغلب حواسپرتی به نظر میرسید، اما این همان چیزی است که همه چیز به سمت آن ساخته شده است. این نقطهای است که دشمن اصلی ما در نهایت خود را نشان میدهد، جایی که تمام داستانهای دیگر به هم نزدیک میشوند و دانههای کاشته شده شروع به شکوفه دادن میکنند، و در نهایت باید میفهمیدیم که چه چیزی در خطر است. در عوض، مقدمهای طولانیتر از یک قدرت جدید غیرقابل توضیح و سؤالات بیشتر بدون هیچ پاسخی دریافت کردیم.
اغراق آمیز نیست اگر بگوییم ما در مورد بازیگران اصلی Lightfall زمانی که داستان شروع می شود به همان اندازه که وقتی داستان به پایان می رسد می دانیم. شاهد اینجاست، اما ما واقعاً نمی دانیم چرا. حجاب را می خواهد، اما ما نمی دانیم آن چیست. ما با استرند مقابله می کنیم، اما نمی دانیم که آن چیست. Lightfall تقریباً تمام هشت مأموریت خود را صرف این می کند که Strand و Veil چقدر مهم هستند، بدون اینکه به ما بگوید هر یک از آنها چه کاری انجام می دهند. بدتر از آن، همه شخصیت های دیگر در مورد این سوالات بزرگ دوسوگرا به نظر می رسند. به نظر می رسد که آنها از دنبال کردن اهداف ما راضی هستند زیرا این چیزی است که داستان از آنها می خواهد، اما چگونه می توانیم اهمیت دهیم که واقعاً نمی دانیم برای چه چیزی می جنگیم؟
به نظر می رسد بانجی با Lightfall خودش را در گوشه ای نوشته است. مخاطرات بیشتر از همیشه است، اما وقتی زمان آن فرا می رسد که در نهایت ماشه را بکشیم، معلوم می شود که تفنگ پر از جاهای خالی است. هنگامی که گرد و غبار فرو می نشیند، به ما می گویند که تغییر عمده ای در وضعیت موجود رخ داده است، اما به نظر می رسد که اصلا اینطور نیست. من هنوز در حال خرد کردن فعالیتهای لیست پخش، اهدای جوایز، و قتل عام بیگانگان با قدرت فوقالعادهام هستم. به ما گفته می شود که همه چیز هرگز مثل قبل نخواهد بود، اما مطمئناً چنین می شود.
Lightfall نیز شخصیت های خود را شکست می دهد. Cloud Striders of Neomuna تاریخ و فرهنگ جالبی دارند، اما هر دو آنقدر ضعیف اداره می شوند که در پایان من دیگر اهمیتی به یاد گرفتن آنها نداشتم. یکی از آنها به قدری یک وسیله طرحریزی قابل مصرف است که لحظهای که شما او را ملاقات میکنید، مرگ اجتنابناپذیر خود را اعلام میکند و دیگری به تسکین کمیک تقلیل مییابد. Destiny از زمان مرگ Cayde برای یافتن تعادلی با شوخ طبعی تلاش کرده است، و در این مرحله، معرفی یک شخصیت مزخرف حواسپرتی تنها به کاهش تورم چیزی کمک میکند که ما باید بفهمیم که یک موقعیت بسیار وحشتناک است. حتی اوزیریس که در این مرحله سالها پیشرفت باورنکردنی داشته است، در اینجا احساس میکند که هم یک نت و هم به طرز شگفتانگیزی از شخصیت خارج شده است. ما از زمان بازگشتش در دو فصل پیش، غم و اندوه و شک و تردید او را درگیر خود کردهایم، اما مشخص نیست که وضعیت عاطفی او در لایتفال چگونه است، غیر از اینکه واقعاً، واقعاً علاقهمند به آموزش استرند است.
Strand لطف نجات دهنده Lightfall است، حتی اگر کمپین اولین برداشت وحشتناکی از زیر کلاس جدید را برای ما به جا بگذارد. ماموریت بعد از ماموریت به ما اجازه داده میشود که لحظهای با قدرت جدید بپردازیم بدون اینکه تواناییهای کامل آن به ما نشان داده شود، که باعث شد احساس بیحوصلگی و بیتفاوتی به من دست دهد. تنها پس از باز کردن تمام جنبهها و قطعات پس از کمپین – از جمله مواردی که Bungie زود منتشر کرد، زیرا استقبال از آن بسیار منفی بود – در نهایت کلیک شد. استرند یک انفجار است. تحرک و کنترلی که ارائه میدهد باعث میشود آنقدر متفاوت از سایر زیر کلاسها احساس شود و به گونهای جا بیفتد که Stasis هرگز نتوانست. من Bungie را به خاطر تأکید زیاد روی Strand در این بسط سرزنش نمی کنم، اما Lightfall داستانی نبود که آن را در آن انجام داد.
غیرممکن است که اجازه ندهم داستان برداشت های من از Lightfall را در خارج از کمپین رنگ آمیزی کند، اما هر چه زمان بیشتری را در Neomuna سپری کرده باشم کمتر تحت تأثیر قرار می گیرم. این شهر اولین منطقه گشت شهری Destiny 2 است و در مقایسه با مقیاس وسیع و مناطق باز و وسیع دیگر مکانها، به طرز غیرطبیعی حواسپرتی به نظر میرسد. شهر هم به دلایل روایی و هم به دلیل ضرورت بازی خالی است، اما این توضیح نمی دهد که چرا اینقدر توخالی است. سیارات Destiny حمل و نقل و طلسم هستند. آنها سرشار از جزئیات و طراحی هستند که باعث میشود مکانهای واقعی به نظر برسند که میتوانید کاوش کنید. Neomuna بیشتر شبیه یک نقشه Overwatch با شکوه است. این به خوبی برای رویارویی های جنگی طراحی شده است، و من به رویداد عمومی جدید ترمینال بیش از حد علاقه دارم، اما به نظر نمی رسد دنیایی مملو از رازهایی باشد که من نمی توانم برای کشف آنها صبر کنم. آنقدر سفت و سخت است که به سختی میتوانی یک قدم از لبه خیابان رد شوی و در نهایت از محدوده خارج شوی. در مقایسه با شهر رویایی، که بی پایان و پر از تاریخ است، نئومونا در بدو ورود احساس می کند مرده است.
همه چیز در مورد Lightfall کاهش یافته است. سلاح های جدید کمتری برای ساخت وجود دارد و همه اسلحه ها پوسته های قدیمی هستند. فعالیتهای هفتگی کمتری در Neomuna نسبت به Savathun’s Throne World وجود دارد، و این حمله هیچ چیز جدیدی را برای انجام دادن باز نکرد. مأموریتهای پس از کمپین از نظر داستانی قویتر از کمپین واقعی بودند، و مأموریت عجیب و غریب Vexcalibur استثنایی است، من به آن اشاره میکنم. اما ما تازه در پایان هفته سوم هستیم و احساس میکنم Lightfall را به گونهای خسته کردهام که هرگز با الحاقات قبلی احساس نکردهام.
سپس اشکالاتی وجود دارد که مانعی جدی برای لذت بردن من از Lightfall شده است. اشکالات راه اندازی چیز جدیدی نیستند، به خصوص با همه تجهیزات جدید، تعادل مجدد سختی، و تعمیرات اساسی در سیستم بارگیری – که من بسیار از آن لذت می برم – قابل انتظار است و نرم تر خواهد شد. اما این باگ ترین پرتابی است که Destiny داشته است. بین مشکلات عملکرد وحشتناک رایانه شخصی، لیست طولانی سلاح ها و مدهای غیرفعال شده، بازیکنان نامرئی، آرتیفکت ناسازگار، و دشمنان تک تیر که ظاهراً با نرخ فریم مرتبط هستند، باید با آنها مبارزه کرد. همه چیز بهبود خواهد یافت، اما این فقط به این احساس کلی کمک می کند که Lightfall عجله و پخته نشده است.
داستان Lightfall تا زمانی که The Final Shape سال آینده شروع شود، تمام نخواهد شد. از نظر روایی، Destiny در چند سال گذشته در جهت منسجم تری حرکت کرده است و Bungie قول داده است که Lightfall یک داستان پیوسته را از فصلی به فصل دیگر روایت کند. این دلیلی است که چرا کمپین Lightfall تا این حد رضایت بخش نبود، اما تحولات آینده نمی توانند داستان گویی ضعیف را جبران کنند. Lightfall در ابتدا قرار بود پایان کار باشد، اما Bungie تصمیم گرفت که برای بیان داستان کامل به یک بسط دیگر نیاز دارد. در حال حاضر، درک دلیل آن سخت است. این فصل ماقبل آخر داستان یک دهه ای Destiny نیست، اما حتی بدون اینکه همه چیز روی شانه هایش سنگینی کند، Lightfall همچنان ناامید می کند.