DMing دیدگاهی کاملاً جدید در مورد Dungeons & Dragons به من داده است

چیزی که در مورد Dungeons & Dragons بیشتر از همه لذت می برم داستان هاست، بنابراین وقتی گروه من به دنبال یک DM جدید بود، خودم را مطرح کردم. این گروه متشکل از چند بازیکن خبره است که از کمپین طولانی اولیه ما تا حدی به عنوان راهی برای معرفی قوانین و جهان به ما استفاده کردند، و همچنین چند نفر تازه کار مانند من که در حال عبور از آن بودند. من اصل کلی را به خوبی درک کردم، و با توجه به اینکه کارشناسان مایلند به جای اینکه ما را در طول آزمایشها و مصیبتها شبانی کنند، بازی کنند، DMing به دست من افتاد. آخر هفته گذشته اولین جلسه من به عنوان DM بود، و می توانم بازی را در یک نور کاملاً جدید ببینم.
تصمیم گرفتیم با Candlekeep Mysteries شروع کنیم و قبل از جلسه 0، اولین ماجراجویی را خواندم تا با آن آشنا شوم. اساساً همه چیز منطقی بود، چند شخصیت خوب، مقداری مبارزه، یک نقشه، می دانید – این D&D است. سپس تصمیم گرفتیم که از دو ماجراجویی اول صرف نظر کنیم تا بتوانیم به جای آن از سطح سه شروع کنیم. همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه روز بعد ماجرای سطح سه را برای آمادگی خواندم و حتی یک کلمه از آن را متوجه نشدم. شاید من از عمق خودم خارج شده بودم. شاید بعد از همه، من به عنوان یک DM قطع نشده بودم. من دیوانه وار ماجرا را به صورت آنلاین جستجو کردم، و معلوم شد که هیچ کس آن را درک نکرده است. صفحه اول نتایج این بود که همه بازیکنان شکایت داشتند که طرف هرگز نمیتواند نقشه را باز کند، این فقط یک سری تصاویر جذاب است که هیچ چیزی آن را به هم مرتبط نمیکند، و اصلاً کاری برای انجام دادن وجود ندارد. با وحشت، ماجرا را بازنویسی کردم.
من چیدمان خانه و میدان نبرد نهایی را حفظ کردم، اما داستان، معماها، پایان و خود مبارزه را تغییر دادم. من چرخش بزرگ روایت را تغییر دادم تا چیزی باشد که با گروهم بیاید، برخوردهایی را در طول سفر ابداع کردم، چند شخصیت جدید را پرت کردم و دیگران را بیرون آوردم و مهمتر از همه، به گروهی از عروسک های جن زده اضافه کردم. این روحیه بخش بود که دیگر بازیکنی نباشم که لبه های دنیا را هل می دهد، بلکه استاد آن باشم، آن را تکه تکه کنم و به گونه ای مونتاژ کنم که می دانستم گروهم از آن لذت خواهند برد. من آن را رقیق نکردم تا ساده تر شود. فضاهای باز داستان موجود را حفظ کردم و چندین بار طرف رفتار غیرمنتظره ای از خود نشان داد و جایی برای آن ها وجود داشت که مرزهای جهان را به همان شکلی که من قبلاً انجام می دادم جابجا کنند.
من در حال حاضر در حال تغییر سطح چهار ماجراجویی هستم، اگرچه خوشبختانه به هر حال این یکی در کتاب بسیار قوی تر به نظر می رسد، بنابراین فقط باید جزئیات بیشتری را که کتاب از قبل تشویق می کند اضافه کنم و برای زمانی که مهمانی برگزار می شود برنامه ریزی کنم. خارج از مسیر از آنجایی که قبلاً کسی بود که بهطور تصادفی ظاهر شد و ما را از مسیر خارج کرد، دیدن آن از این منظر بسیار جذاب است، اما من را متعجب میکند که وقتی به عنوان یک عضو حزب برگشتم، نه به عنوان DM، چگونه بازی خواهم کرد.
از برخی جهات، من بازیکن کامل Dungeons & Dragons بودم، که جای لاف زدن نیست. راه های زیادی وجود دارد که من ناقص هستم – شخصیت های من به سمت بی پروایی متمایل می شوند، من از تاکتیک های جنگی زور وحشیانه استفاده می کنم، من بهترین نقش آفرین در گروهم نیستم، کنجکاوترین کاوشگر نیستم، و نمی دانم بیشتر در مورد هر یک از آمارها، افسانه ها یا قوانین. اما من در پیشرفت مهارت دارم، عملاً هیچ چیز را نمی دانم و مشتاق به جلو بردن داستان هستم. اما احساس میکنم که در نقطه اوج بازی قرار دارم که در آن قرار است در گودالی از دانش قرار بگیرم که قبل و بعد از زمان بازی من را مشخص میکند. من DM بهتری خواهم بود، اما دیگر بهترین بازیکن – حداقل برای من – نیستم. هر چه بیشتر بازی کنم، بیشتر یاد خواهم گرفت و ممکن است بازی کمتر مرا شگفت زده کند. این میزان یادگیری زمانی افزایش مییابد که من DMing میکنم و از ترکیبی از موجودات و داستانهای موجود با عناصر سازنده خودم استفاده میکنم.
در آخرین ماجرایی که بازی کردیم، DM ما در حال توضیح یک موجودی بود که سایه ها پنهان شده بود، و به محض اینکه آنها به قرمز بودن آن اشاره کردند، بازیکن دیگری از جا پرید و گفت: “اوه این یک Wimmy Wimwam Wozzle است!”. نه اون ولی یه همچین چیزی نمی دانستم چه اتفاقی می افتد، تمام دنیا هنوز برای من یک راز بود، هر موجودی یک شگفتی. حالا من در مورد Wimmy Wimwam Wozzles یاد میگیرم، و قدردانی بهتری از بازی و هر چیزی که مستلزم آن است به دست میآورم، اما بخشی از آن مسافر بیخبر و شادیآور گم شده است.
زمانی که من بازی میکردم، پیشرفت همیشه یک نقطه قوت بود (گاهی اوقات برای بازیکن جدیدی که محدودیتهای واکنش جهان را کنار میگذارد کمی بیش از حد بود)، و من سریع یاد میگیرم، بنابراین مشتاقانه منتظرم ببینم همه چیز از کجا میرود. اینجا. من حتی یک ماجراجویی دوم را کاملاً از ابتدا نوشتهام، دوباره با طیفی از خصلتهای روایی و برخی از دشمنان خانگی، با آثار کلاسیک در آنجا پاشیده شده است. من مشتاقانه منتظر هستم تا گروه فعلی خود را از طریق تمام تکشاتهای متصلی که Candlekeep برای ما در نظر گرفته است راهنمایی کنم، بنابراین ممکن است لازم باشد گروه دیگری را مجبور به انجام ماجراجویی تازه نوشتهام در این مدت کنم (ویراستاران TheGamer که این را میخوانند، شما اکنون از نظر قانونی موظف به بازی D&D با من هستند).
زمانی که Dungeons & Dragons را شروع کردم، به عنوان یک مفهوم به آن علاقه مند بودم، اما مطمئن نبودم که چگونه در عمل کار کند. با گذشت زمان، در دنیایی که ارائه می کرد، آزادی ارائه شده و هرج و مرج جادویی تاس ها غرق شدم. نشستن در سمت دیگر صفحه اصلی سیاهچال آن را ابهام زدایی کرده است، اما در عین حال علاقه من را به بازی عمیق تر کرده است. من مطمئن نیستم که بخواهم آن را رها کنم، و تا زمانی که این کار را انجام دهم، نمی دانم چه نوع بازیکنی خواهم بود.