ما به فلش بک های الی بیشتر در فصل دوم The Last Of Us نیاز نداریم

به نظرم می رسید که اقتباس The Last of Us برای تلویزیون، تمرینی برای کاهش است. بازی طولانی تر از نمایش است، بنابراین برخی از قسمت ها باید بروند. در عمل، وقتی بخشهای گیمپلی را نازک کردید، به نظر میرسید که همه چیز ارزشمند را میتوان ذخیره کرد. در واقع، حتی زمان برای گسترش در چند حوزه کلیدی وجود داشت که بازی از بین رفته بود. اما همانطور که وارد فصل دوم می شویم، نیازی به داستان پس زمینه الی نداریم.
The Last of Us Part 1 داستانی سرراست است. کل ماجرا به ترتیب زمانی آشکار می شود، از مرگ سارا شروع می شود، سپس در سفر جوئل و الی در سراسر کشور حرکت می کند. تنها انحراف از این موضوع Left Behind است که پس از پایان داستان DLC منتشر شد، اما از نظر زمانی بین مرگ سارا و اولین ملاقات جوئل و الی اتفاق می افتد. با قسمت 2، آنقدرها هم ساده نیست.
به نظر میرسد که The Last of Us Part 2 درست مانند بازی اول اجرا میشود – مرگ در تبادلات اولیه، سپس داستانی که به صورت زمانی گفته میشود که سفری بین دو نفر را ترسیم میکند. اما در میانه راه، تغییر می کند. ما ناگهان سه روز به گذشته پرتاب می شویم و دوباره همان سه روز را دوباره بازی می کنیم. نه از منظر قهرمان، بلکه از منظر شخصیت شروری که ما به دنبال آن بودیم. این یک ریسک بزرگ برای بازی است، و من کنجکاو هستم که ببینم برنامه تلویزیونی آن را در چه چارچوبی قرار خواهد داد، و چه واکنشی از سوی مخاطبان عام که بدون آگاهی از بازی وارد آن میشوند، چیست.
هرچند این تنها راهی نیست که TLOU2 با زمان بازی می کند. سه روزی که با الی و ابی می گذرانیم نیز با فلاش بک ها مشخص می شود. در الی، ما زندگی شاد او را با جوئل میبینیم که او به او شنا کردن، تیراندازی را یاد میدهد و او را مانند خودش بزرگ میکند – در نهایت الی کشف کرد که جوئل در پایان بازی اول چه کرده است (یا از منظر تلویزیون، فصل یک). در همین حال، ابی در کنار پدرش خوشحال و بیخیال نشان داده میشود و رابطهاش با او و تغییر زمانی که او را از او گرفتهاند، توصیف میکند.
این بدان معناست که فصل بعد احتمالاً با زمان بیشتری بازی خواهد کرد. فصل اول با کاوش در گذشته بیل در Long, Long Time و توسعه روابط الی و رایلی حتی بیشتر با گسترش Left Behind به موفقیت بزرگی دست یافت. ما همچنین کمی از داستان الی را دیدیم، با اشلی جانسون – که نقش او را در بازی بازی می کند – مادرش را به تصویر می کشد. این یک چیز خوب است که نمایش با گسترش داستان به جای بازسازی بازی به صورت شات (البته وقتی مستقیم و باریک است، باز هم این کار را انجام می دهد) با گسترش داستان به شخصیت ها فضای تنفس می دهد. ما فقط به هیچ چیز دیگری در مورد الی نیاز نداریم.
من چیزی در برابر الی ندارم. او یک شخصیت عالی است. اما من همچنین احساس می کنم که او را از قبل به خوبی می شناسم. بازی در مورد توسعه شخصیت ها عالی است و الی از قبل دوز سالمی دریافت کرده است. به هر حال، و ما وارد چیزی میشویم که من آن را «مشکل جنگ ستارگان» مینامم، جایی که هر خط دیالوگ، هر داستان جزئی، هر تکه اطلاعات احتمالی به مینیسریالهای اسپینآف خودش نیاز دارد که شخصیت اصلی آن در نهایت سریال خودش را خواهد داشت. فیلم سینما.
لازم نیست The Last of Us به نمایش الی تبدیل شود. تمام نکته قسمت 2 این است که الی یک شخصیت خاص و انتخاب شده نیست. او در دنیایی از صدمه دیده است که در آن همه افراد نیز صدمه دیده اند. تاریک است، اما خام است، و نباید با خدایی کردن او با بسط بی پایان شخصیتش، آن را ارزان کرد.
من مخالف فصل دوم نیستم که آنچه قبلاً وجود دارد حفظ شود. موزه باید نگهداری شود. و من حتی مخالف گسترش آن نیستم – ضعف روایت TLOU2، اگر بتوان یافت، این است که سرافیت ها توسعه نیافته اند. و اگر بخواهیم نسخه دیگری از Long, Long Time را دریافت کنیم، چیزی که به دینا، جسی یا (با وجود دوست نداشتن شخصی من از آن مرد) اوون مرتبط باشد، گزینه های ایده آلی به نظر می رسد. هر یک از آن شخصیتها عمق بیشتری به داستان میدهند. گفتن بیشتر در مورد Ellie به ما بیش از حد شبیه بالشتک غیر ضروری است.
الی قلب The Last of Us است و رشد او در فصل دوم قانعکنندهترین بخش داستان خواهد بود. اما این از طریق دیدن اینکه بلا رمزی چگونه با این قوس برخورد میکند، چگونه نمایش داستان او را اقتباس میکند و چگونه شخصیتهای اطرافش را شکل میدهد، خواهد بود. این از طریق تمرکز بی پایان روی او به ضرر دیگران نخواهد بود.