برنامه نویسی

از ترانه سرا Roughneck گرفته تا Code Code Monkey: محور من در برنامه نویسی در 37

عکس جلد توسط ایان شوفینسکی

Kurt Vonnegut مشهور گفت:

… هنرها راهی برای امرار معاش نیستند. آنها یک روش بسیار انسانی برای تحمل بیشتر زندگی هستند.

من گوش نکردم من هر دو را می خواستم.

اعوجاج اجتماعی و تیپ جوانان این کار را در مستند کلاسیک پانک با عنوان “یک حالت ذهن دیگر” انجام دادند. آنها کشور را در یک اتوبوس مدرسه قدیمی و ضرب و شتم متلاشی کردند. آنها آبجو را جمع می کردند ، نمایش می دادند و دختران را گرفتند و همه چیز به نتیجه رسید.

منظورم این است که D اجتماعی بازی می کند ریمن اکنون وقتی از نشویل عبور می کنند. این بسیار خوب است با توجه به اینکه آنها از چنین آغازهای فروتنانه ناشی می شوند. تیپ جوانان؟ … هوم ، من مطمئن نیستم ، آنها احتمالاً شکسته شدند.

خوب ، من به هر حال قصد داشتم مانند S اجتماعی به پایان برسم ، بنابراین مهم نبود. در واقع ، من برای بازی در رایان یا حتی بزرگ شدن ، جهنم نبودم. من فقط می خواستم به اندازه کافی زندگی کنم تا فقط در هنر خود زندگی کنم. رویای من قابل دستیابی بود. این همه کار می کرد (گفت که هر موسیقی دان تا کنون).

مردمی من این امر را به این الزامی تبدیل کردند که من مدرک دانشگاهی را بدست آورم ، بنابراین به مدرسه رفتم اما به سختی توسط آن فشرده شدم. من بیشتر وقتم را صرف بازی کردن و مهمانی کردم.

یک دهه سریع به جلو ، و من یک زن و شوهر آلبوم درست کرده بودم که در سه شهر مختلف زندگی می کردم ، یک ون ماجراجویی را با پدرم ساخته ام و هر کاری را که می توانم انجام داده ام تا به پایان برسانم. من به عنوان باربک ، ماشین ظرفشویی ، یک راننده تمام وقت ، تهیه کننده ، یک دونده غذا در یک فروشگاه مواد غذایی ، اجاره دوچرخه ، یک شرکت کننده در کتابخانه ، یک فناوری AV/Stagehand و یک مرد تحویل پیتزا کار کردم.

همه برای تأمین بودجه یک “حرفه” موسیقی که هرگز به نظر نمی رسید پاها را رشد دهد یا هر نوع کشش را بدست آورد.

وقتی این همه گیر افتاد ، من تصمیم سخت گرفتم و تصمیم گرفتم آن را آویزان کنم. این تصمیم به من به عنوان یک آسانسور ، به آرامی نرسید و تغییر اساسی در هویت خود را تغییر داد. مانند هنری هیل پس از پیوستن به برنامه محافظت از شاهد در پایان “Goodfellas” ، من از موسیقی دان به “هیچ کس متوسط ​​رفتم. من قصد داشتم بقیه عمر خود را به عنوان یک Schnook زندگی کنم.”

حقیقت این است که من شروع به دیدن نوشتن روی دیوار کرده بودم. برخی از نوازندگان مورد علاقه من هنوز کار روزهای کار را انجام می دادند و تمام وقت آزاد خود را صرف ساخت سوابق می کردند که تعداد کمی از افراد آن را می شنوند. صرفه جویی در هزینه فقط تا آنها بتوانند در سراسر کشور گشت و گذار کنند تا برای جمعیت های کوچک بازی کنند. با یک حساب بانکی خالی به خانه می آیید و چیز زیادی برای نشان دادن تلاش های آنها نیست. فقط یک دردناک از خوابیدن روی نیمکت ها و کف ها و اعتبار خیابانی از بچه های ایندی که از دیدن اینکه این نمک های قدیمی “هنوز هم اینجاست” هستند ، هیجان زده بودند. من در جاده به اشتراک گذاری آن سرنوشت بودم.

فکر اینکه یک خلوص و چسبیدن به آن مهم نیست هزینه سالها برای من بسیار جذاب به نظر می رسید. اکنون ، به عنوان مردی که می خواست روزی یک خانواده را راه اندازی کند ، باعث شد من بفهمم که این سبک زندگی طولانی مدت ناپایدار خواهد بود. من یک پسر همه یا هیچ چیز هستم ، بنابراین ترک کردم.

بعد از اینکه در هکر اخلاقی ، هیت آدامز ، کانال یوتیوب قرار گرفتم ، به زادگاهم در غرب کنتاکی بازگشتم ، ون خود را فروختم ، Comptia A+ را گرفتم و یک نقش میزبان سطح ورودی را در یک MSP محلی درست کردم همانطور که 34 ساله شدم.

من در پله های آدامز پیروی کردم و برای تبدیل شدن به یک هکر اخلاقی سخت مطالعه کردم. بله ، من به نیروی کار حرفه ای می پیوندم – دنیایی که به نظر من به عنوان یک نوازنده Roughneck برای من بسیار استریل بود. اما اکنون من این نقطه ورود خرابکارانه هک اخلاقی را کشف کرده بودم. آدامز و همکارانش برای شکستن قانونی به ساختمانها پرداخت می شوند. منظورم این است که چه چیزی می تواند خنک تر شود؟

سه ماه از کار جدیدم ، من در حال مطالعه برای شبکه+بودم و سعی کردم آن را به سطح بعدی برسانم.

موقعیتی که در آن زمان در فروش افتتاح شد و یکی از اعضای تیم فروش به من رسید. در مسیر فعلی من فروخته شد ، گفتم “متشکرم اما نه متشکرم”. اندکی پس از آن ، مدیرعامل این شرکت مرا به دفتر خود کشاند و دوباره نقش فروش سطح ورود را پیشنهاد داد.

من آخر هفته به آن فکر کردم و تحقیقاتی انجام دادم. فروش فنی ، به ویژه فروش SaaS (نرم افزار به عنوان یک سرویس) ، به طور بالقوه می تواند منجر به کسب یک زندگی شگفت انگیز در کمتر از 5 سال شود. و نیازی به تجربه برای ورود به آن نداشت.

با داشتن شهرت در شغل فعلی من به دلیل شخصیت ، قابل اعتماد بودن و کار کردن با الاغم ، فهمیدم که می توانم یک کفش باشم.

من اشتیاق به فروش یا روند فروش نداشتم ، اما پس از آن دوباره ، من هرگز اشتیاق به آن نداشتم قبل از اینکه آن مسیر را پایین بیاورم. اشتیاق با گذشت زمان توسعه یافته بود.

خط مایک رووی “هرگز از اشتیاق خود پیروی نکنید ، بلکه همیشه آن را با خود بیاورید” در ذهن من زنگ زد. این خط تفکر برای هر آنچه که من به عنوان یک نوازنده اعتقاد داشتم ضدیت بود. مانند بسیاری ، اگر نه بیشتر ، در غرب ، ما معتقدیم که شما باید “اشتیاق خود را دنبال کنید”. کورکورانه ، ممکن است اضافه کنم.

منظورتان این است که ، اشتیاق و غیرت شما برای یک موضوع در واقع می تواند به موضوع دیگری منتقل شود؟ این همه در نگرش شماست؟ چه کسی می دانست؟

این فکر هرگز برای من اتفاق نیفتاده بود در حالی که من با رانندگی 200 مایل برای بازی به 5 نفر برای نکات و یک وعده غذایی گرم “به دنبال اشتیاق خودم” بودم. انجام داد حالا که در کار اولیه ام حرکات می کردم برای من اتفاق می افتد.

از طریق فروش SaaS ، من به طور بالقوه می توانم زندگی خود را در مدت زمان کمتری تغییر دهم تا اگر مسیر فنی مستقیم را طی کردم. اگر من به فروش نرم افزاری واقعی ، برون مرزی رفتم ، می توانستم همه افراد را از آن دور کنم تا آن را به مکانی تبدیل کنم که آزادی مالی شروع به دستیابی به آن کند. دیگر غذا خوردن ساندویچ های تن با چهره باز باعث نمی شود که نتوانستم نان دیگر نان را تحمل کنم. آن روزها به پایان رسید.

برای دو سال آینده ، من به عنوان مدیر حساب در کار MSP خود کار کردم و در حالی که برنامه خود را برای ورود به فروش SaaS انجام دادم. من یک دوره را گذراندم ، برای یک مربی شخصی پول پرداخت کردم و بعد از انجام یک فرآیند مصاحبه ناخوشایند ، پای خود را در یک شرکت بزرگ امنیت سایبری در آستین ، TX گرفتم (من می آموزم که روند مصاحبه برای Devs … LMAO بدتر است).

با زندگی در آستین به عنوان نوازنده از سال 2012-2013 ، این یک قرص سخت برای بلع بود که مجبور شود به سراسر کشور برگردد و دوباره خانواده ام را ترک کند. اما من برای شروع مجبور شدم نقش ترکیبی را به عنوان نماینده توسعه فروش کار کنم. هنگامی که پاهایم را خیس کردم و به یک حساب کاربری (نماینده فروش کامل چرخه) تبدیل شدم ، به این روش برمی گردم و از راه دور کار می کنم. این طرح بود. بنابراین ، من خانه خود را فروختم و به سراسر کشور نقل مکان کردم.

اما نتیجه ای نداشت.

من در ابتدا خرد می کردم ، اما بعد شروع کردم سهمیه را از دست دادم!

اوه نه ، هر آنچه که من برای آن کار کرده بودم از دستم خارج می شد!

روند مصاحبه به حدی پیش رفته بود که من دو مدیر داشتم که بر سر من می جنگند. و حالا ، من اینجا بودم. از پسر طلایی بالقوه گرفته تا جستجوی یک برنامه بهبود عملکرد.

من در کفر بودم و با پدر و پسر عموی من که هر دو در حال فروش هستند تماس می گرفتم و از آنها می خواهم مشاوره و به آنها بخواهید تا زمانی که احتمالاً از من بیمار شوند. احساس می کردم که به طور شبانه روزی کار می کنم تا چیزها را بچرخانم ، اما این به یک وضعیت ناامید کننده تبدیل می شد.

شماره سهمیه از دست رفته به جلسات با مدیران تبدیل شد. جلسات با مدیران به ایمیل های رسمی تبدیل شد و اسلاید سراشیبی را ردیابی کرد که در نهایت من را از در خارج کرد.

حقیقت این است که در وهله اول فروش هرگز برای من راه خوبی نبود. بله ، من شخصیتی هستم. بله ، من سخت کار می کنم. اما دوره های طولانی و پایدار درگیر شدن با مردم هر روز هر روز مرا می پوشید.

60+ سرما در روز (گاهی اوقات 100) تماس می گیرد ، بعد از ملاقات ، انجام همان کارها بارها و بارها. از نظر روحی تحریک کننده اما به روشی کاملاً متفاوت از طرف فنی است. شما باید در تمام ساعات روز “روشن” باشید. من می دانستم که وارد می شوم اما تصور می کنم که به آن عادت می کنم و در نهایت از آن لذت می برم. در عوض ، مرا از ترس پر کرد.

من یک بسته Severance را از طریق PIP انتخاب کردم – من با فروش انجام شدم. از طریق یک حفره ، من توانستم از طریق ایالت تگزاس بیکاری کنم که به من کمک کرد تا اجاره نامه خود را تمام کنم.

در ماه مه سال 2024 ، پس از دیدن نوشتن روی دیوار کار فروش من ، شروع به جستجوی برنامه نویسی کردم. بعد از جستجوی روح زیاد ، تصمیم گرفتم که می خواهم به سمت فنی چیزها برگردم اما در واقع سازنده شوم. من نمی خواستم برای کمک به میز به عقب برگردم زیرا کاملاً از مربع یک شروع می کنم. و صادقانه بگویم ، ایده صرف دو ساعت عیب یابی در MFA یک شخص جذاب به نظر نمی رسید. من همچنین چیزی را می خواستم که دارای پتانسیل نامحدود باشد که بتوانم مهارت های خود را برای ساختن هر چیزی که تصور می کردم بدست آورم.

بنابراین ، با شروع ماه مه ، من برخی از برنامه های جزئی برنامه نویسی را در اردوگاه Udemy و Code Code گذراندم ، در ماه ژوئیه جدایی خود را گرفتم و در سپتامبر 2024 روی پروژه اودین فرود آمدم.

من اجاره نامه خود را در تگزاس به پایان رساندم ، از همه دوستان شگفت انگیزم خداحافظی کردم و به کنتاکی بازگشتم و در حال حاضر در اتاق خواب کودکی ام این را تایپ می کنم.

والدین من به اندازه کافی حامی و مهربان بودند که پسری 37 ساله خود را در حالی که من یک محوری مهم دیگر در زندگی قرار می دهم ، در پسرش 37 ساله خود قرار دهند. اما این یکی خوب است.

همانطور که بیلی جو شیور گفت ، “من فقط یک تکه زغال سنگ قدیمی هستم ، اما روزی می خواهم یک الماس باشم.”

من 7.5 ماه از این سفر فاصله دارم و یکی از چالش برانگیزترین ، پاداش و جالب ترین کارهایی بوده است که تاکنون انجام داده ام.

جامعه اودین خارق العاده است و من دیگر چهار روز را صرف تلاش برای اشکال زدایی از شنوندگان رویداد نمی کنم (احتمالاً نباید خیلی زود در آنجا صحبت کند).

من در حال ساختن پروژه های کوچک بوده ام و در حالی که دانش به آرامی پیچیده است ، می دانم که این سفر یادگیری هرگز به پایان نمی رسد. که چیزی است که من در مورد آن دوست دارم. همچنین ، جنبه خلاق بسیار ارزشمند است. طراحی یک فرم ثبت نام ساده با فونت بلوک به سبک دهه 70 که به نظر می رسد از جلد آلبوم اول Ramones پاره شده است. نوشتن یک معمای منطق شگفت آور پیچیده برای ارائه یک بازی Tic-Tac-Toe با الهام از زمین. سرگرم کننده ، ناامید کننده و پاداش همه به یکباره.

من عاشق بودن در جریان هستم ، من عاشق حل مسئله و درون نگری مورد نیاز و همچنین اقیانوس گسترده اطلاعات درست در نوک انگشتان شما هستم. زمینه های نظم و انضباط در حوزه برنامه نویسی عملاً بی حد و حصر است. و ، صادقانه بگویم ، من فقط تله های باطنی و عجیب و غریب را دوست دارم. همچنین خارش آن را خراشیده است. و تمام آنچه شما نیاز دارید یک لپ تاپ است. این در کتاب من بسیار جالب است.

برنامه نویسی به من یادآوری می کند که یک رکورد به یک معنا ایجاد کنم. کار به صورت خصوصی در یک جریان جریان انجام می شود ، تن تصمیمات کوچک برای تصمیم گیری در این روند وجود دارد و شما در نهایت آن را به جهان آزاد می کنید تا از زمان بعدی شروع کنید.

هنگامی که من کار کردم ، قصد دارم به نشویل برگردم و حل و فصل کنم. این Hoss برای رشد برخی از ریشه ها آماده است.

این یک زندگی گرداب تاکنون بوده است. من قطعاً مسیری کج را طی کرده ام اما احساس می کند که من قصد دارم جایی را که می روم باد کنم. در حال حاضر ، حداقل همیشه مسیر دیگری برای پیاده روی وجود دارد. این فقط زندگی است.

اگر مثل من یاد می گیرید ، ایمان را حفظ کنید. این سخت است اما ما می توانیم این کار را انجام دهیم. موهای من نازک است ، من از طرفین خاکستری می شوم و در 40 سالگی خزیده ام.

جوانی من محو شده است ، اما رانندگی و پشتکار من زنده و خوب است. در واقع ، این قوی تر از گذشته است.

حقیقت این است که ، من هرگز تصور نمی کردم که برای تبدیل شدن به یک برنامه نویس ، تحصیل می کنم. نه در یک میلیون سال اما من می فهمم که خلاقیت ، پتانسیل نامحدود و روحیه عصیان کننده میدان ، واقعاً خارش را خراشیده است.

خوب ، به اندازه کافی جیب زدن. زمان رفتن به ساختن چیزی.

سام

PS: این آهنگ قدیمی است که من نوشتم. این الهام گرفته از پسری است که دبیرستان مادرم را به عمد سوزاند:

“Firebug Ronnie” توسط سام هادفیلد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا