چگونه فیس بوک اینترنت را کشت

با تأمل در دوران کودکی خود در دهه 90، سخنان پدرم عمیقاً طنین انداز شد: “هرگز از نام یا آدرس واقعی خود در اینترنت استفاده نکنید.” در آن زمان پیروی از این توصیه ساده تر بود. تعاملات آنلاین ما بیشتر به انجمنهایی محدود میشد که در آن ایده فاش کردن نام واقعیمان هرگز به ذهنمان خطور نمیکرد. ما نام مستعار، نام کاربری، نام مستعار، و نام مستعار را پذیرفتیم، که به ما ناشناس ماندن آزادی بخش داد. این قلمرویی بود که نمیتوانی کسی را بر اساس ظاهرش قضاوت کنی، جایی که ممکن است در مقدمهها به طور تصادفی به ملیت یا سن اشاره شود، اما حتی آن نکات هم اختیاری بود. می توانید احمقانه ترین یا عمیق ترین افکار را بدون ترس از قضاوت شخصی بیان کنید.
این دوران با روحیه کمک متقابل و خود سازماندهی زنده بود. واقعا هیجان انگیز بود حتی وقتی به سمت ابزارهای ارتباط صوتی مانند Mumble یا Teamspeak پیش رفتیم، به نام مستعار خود چسبیدیم، بی شباهت به نحوه تعامل امروز ما در Discord.
4chan از آن زمانها متمایز است، به خاطر گفتمان خام و بدون فیلترش بدنام است، با این حال به اندازه کنونی از نظر سیاسی پربار نبود. سیاست ناشناس ماندن اجباری آن، برچسب زدن به هر شرکت کننده به عنوان “ناشناس”، من را مجذوب خود کرد. به هر حال، این خاستگاه گروه فعال سایبری با نام مشابه است.
این تغییر به طرز ماهرانه ای آغاز شد و تراکنش ها در پلتفرم هایی مانند آمازون به نام و آدرس واقعی ما نیاز داشتند. منطقی بود – این مبادلات مستقیم و ملموس بود. اما در جوامع آنلاین، ما محجبه ماندیم.
با ورود فیسبوک همه چیز تغییر کرد. این خود را به عنوان یک دایره خصوصی، بازتاب دیجیتالی از لیست مخاطبین شخصی شما نشان داد. برای اولین بار، نام واقعی خود را در یک وب سایت وارد کردم، همراه با یک عکس واقعی از خودم – اقدامات غیرقابل تصور در هر انجمن آنلاین قبلی. احساس امنیت می کردم، گویی این اطلاعات در حلقه انتخابی من باقی می ماند. علیرغم اینکه برخی با تغییر نامهایشان ناشناس ماندن جزئی را انتخاب کردند، اکثر ما هویت خود را آشکار کردیم.
در حدود سال 2010، بحث در مورد ناشناس ماندن اینترنتی با نظرات متضاد مارک زاکربرگ و موسس 4chan به اوج خود رسید. آنها از طریق رسانهها به تبادل نظر پرداختند که آیا نامهای واقعی میتوانند تعاملات آنلاین را پاکسازی کنند یا اینکه آزادی بیان را خفه میکنند. به یاد میآورم که احساس پاره شدن داشتم، نمیدانستم از کدام دیدگاه حمایت میکنم.
پانزده سال بعد، دیدگاه من تثبیت شده است. صعود فیس بوک و ثروتی که برای سازندگانش ایجاد کرد، صرفا به دلیل تازگی آن به عنوان یک شبکه اجتماعی نبود. موفقیت آن به یک فریب بستگی داشت: متقاعد کردن ما به اینکه به اشتراک گذاری اطلاعات شخصی، تحت توهم حفظ حریم خصوصی، بی ضرر است. ما به زودی متوجه شدیم که داده های ظاهرا خصوصی ما برای مخاطبان بسیار گسترده تری از آنچه در نظر گرفته شده بود قابل دسترسی است. تعجب آور است که هر چند وقت یکبار به نمایه یک غریبه برخورد می کنیم و بعد از یک نظر ناخوشایند به جزئیات صمیمی دسترسی پیدا می کنیم. این سهولت دسترسی که زمانی فقط برای چشمان ما محفوظ بود، اکنون کالایی برای هر موجودی با دسترسی به اینترنت است.
و ما اینجا هستیم. حالا همه چیز در مورد هویت. اینترنت مکانی است که در آن چهره، نام، شهر خود را روی بیلبوردهای شخصی نشان می دهید.
من معتقدم به همین دلیل است که فیس بوک ثروت خود را جمع کرده است. با باز کردن این چیز ساده. این همان چیزی است که به آنها اجازه میدهد بقیه کارها را انجام دهند: ورود به سیستم OAuth، تبلیغات هدفمند، API. این ما را متقاعد کرد که تحویل داده های شخصی ما بی خطر است، فرضی که اساساً چشم انداز اینترنت را تغییر داد. با نگاهی به گذشته، می بینم که چگونه این تغییر نه تنها فیس بوک را غنی کرد، بلکه اصول اساسی حریم خصوصی و آزادی اینترنت را نیز از بین برد.
خب، بعدش چی میاد؟ این در مورد سوگواری از دوران گذشته نیست. بلکه در مورد اعتراف به وجود آن و شناخت انتخاب هایمان است. در اینجا یک یادآوری مهم وجود دارد: تسلیم هویت ما پیش نیازی برای مشارکت در دنیای دیجیتال نیست. ما باید از حق ناشناس ماندن دفاع کنیم و بر ارزش آنچه گفته میشود بر اینکه چه کسی آن را میگوید تأکید کنیم. برای مدت طولانی، من تمایل داشتم که افکارم را بدون سنگینی نام یا چهرهام بیان کنم. نه از سر شرم، بلکه از این باور که جزئیات شخصی اغلب به جای اینکه به گفتمان بیفزاید، از بین می برند.
این چیزی است که من را برای نوشتن این مقاله ترغیب کرد. این ترسی که داشتم و می خواستم در میان بگذارم. و با گسترش، میخواهم کسانی را که دورانی را که من از آن صحبت میکنم به خاطر میآورند و کسانی که درباره آن کنجکاو هستند تشویق کنم: بیایید از یک وب دفاع کنیم که این گزینه را حفظ کند. مسلما، ناشناس بودن ممکن است تولید درآمد را پیچیده کند، اما بیایید تأثیر خود را به عنوان توسعه دهندگان فراموش نکنیم. ما در شکل دهی به دو دهه گذشته نقش اساسی داشته ایم.
وقت آن است که یک بار دیگر این کار را انجام دهیم.