تجربه توسعه دهنده من در آزمایشگاه Collab

بهعنوان یک توسعهدهنده خودآموخته، دو چیز وجود دارد که من همیشه در طول مسیر یادگیری خود از دست دادهام: ساختن پروژهها در یک تیم و گرفتن بازخورد. فکر میکردم که هر دو چیز میتوانند به من کمک کنند تا مهارتهای کدنویسیام را خیلی سریعتر بهبود بخشم، بنابراین شروع به جستجوی هر نوع تجربه یا جامعهای کردم که بتواند آن را برای من فراهم کند. و یک روز خوشبختانه با The Collab Lab آشنا شدم.
آزمایشگاه Collab مکانی برای همکاری در یک پروژه گروهی از راه دور با سایر توسعه دهندگان اولیه است. این یک فرصت عالی برای من بود زیرا نه تنها فرصت کسب تجربه عملی در یک پروژه واقعی را داشتم، بلکه میتوانستم بازخورد و پشتیبانی فوری از توسعهدهندگان حرفهای دریافت کنم.
وقتی جایی به من پیشنهاد شد بسیار هیجان زده بودم! این اولین و نزدیک ترین تجربه من به یک شغل توسعه دهنده واقعی خواهد بود: من به مدت 8 هفته روی یک پروژه در یک تیم متشکل از 3 توسعه دهنده دیگر و پشتیبانی و راهنمایی 3 مربی کار خواهم کرد.
یک هفته در آزمایشگاه Collab چگونه است؟
هدف اصلی ما این بود که یک برنامه لیست خرید هوشمند بسازید. وظایف به دو بخش تقسیم شد 13 موضوع. ما شروع به حل مسائل مربوط به عملکرد کردیم و با بخش طراحی/طراحی به پایان رسیدیم.
هر هفته با یکی از همکارانم جفت می شدم تا روی یک موضوع کار کنم. این یک تجربه عالی بود زیرا من این شانس را داشتم که اولین کارم را انجام دهم جلسات برنامه نویسی جفتی با 3 همکاری مختلف به مدت 8 هفته.
پس از حل مشکل تعیین شده، ما نه تنها مجبور بودیم یک PR (درخواست کشش) ارسال کنیم، بلکه یک بررسی کد همکاریهای ما را انجام میدهند و از آنها و مربیانمان بازبینی کد دریافت میکنیم. در پایان هفته ما یک همگام سازی آنلاین همه با هم داشتیم نسخه ی نمایشی وظایف ما، از طریق یک ماژول یادگیری و انجام دهید گذشته نگر.
چه چیزی یاد گرفتم؟
از نظر مهارت کدنویسی، من نه تنها چیزهای زیادی در مورد آن یاد گرفتم ReactJS (تجربه قبلی داشتم اما به من کمک کرد تا برخی از مفاهیم را دوباره تجدید کنم و مفاهیم جدید یاد بگیرم)، همچنین در مورد فناوری های دیگری که هیچ تجربه ای با آنها نداشتم، مانند Firebase (مجموعه ها، ذخیره سازی محلی، و غیره)، Tailwind CSS و Git.
تجربه Collab Lab به من کمک کرد تا مهارت های Git خود را بهبود بخشم. همانطور که قبلاً به تنهایی روی پروژههای خودم کار کرده بودم، فقط دستورات git اساسی را میدانستم تا تغییراتم را در GitHub اعمال کنم. این بار مجبور شدم از تمام دستورات git لازم هنگام کار روی یک پروژه تیمی برای ایجاد یک شاخه جدید، کشیدن، فشار دادن، ادغام و غیره استفاده کنم. باید دستوراتی را یاد می گرفتم که هرگز فکر نمی کردم از آنها استفاده کنم، مانند git rebase و git rebase interactive.
با توجه به مهارتهای غیر کدنویسی، آزمایشگاه Collab یک تجربه شگفتانگیز بود که به من کمک کرد مهارت های ارتباطی. از یک طرف، نوشتن بسیار مهم بود (ارسال روابط عمومی با توضیح خوب، پرسیدن سؤالات مناسب یا پیشنهاد ایده های کد در مورد بررسی کد، نوشتن توضیحات قابل درک تعهد، و غیره) از سوی دیگر، ارتباط شفاهی به همان اندازه مهم بود (به اشتراک گذاری ایده ها در طول دوره جلسات برنامه نویسی جفتی، انجام دموی هفتگی با توضیح کد و رویکرد حل مسئله و غیره)
چیزی که من در کل تجربه عالی یافتم این بود ترکیبی از مهارت های فنی و نرم. در هر دو موقعیت، اغلب احساس چالش میکردم و مجبور بودم از منطقه امن خود خارج شوم.
**کارهای سخت، لحظات ناامیدکننده و شک به خود ** وجود داشت که من و همکارانم احساس می کردیم نمی توانیم راه حلی پیدا کنیم، اما این همیشه بخشی از مسیر یادگیری است. به جای وحشت، استراحت کردن و نترسیدن از درخواست کمک برای غلبه بر سندرم ایمپوستر بسیار مفید بود. مربیان ما از این نظر پشتوانه بزرگی بودند.
آزمایشگاه Collab بدون مربیان شگفت انگیزش چه می شد؟ آنها نه تنها پشتیبان 8 هفتهای ما بودند، بلکه تخصص خود را نیز بسیار روشنگر به اشتراک گذاشتند ماژول های یادگیری (درباره نگارش فنی، دسترسی، برنامه نویسی جفت، بررسی کد، ارتباطات توسعه دهندگان و غیره) و گذشته نگر.
گذشته نگر یک تمرین تیمی بسیار مهم بود که شامل بررسی عملکرد هفته های قبل بود. این به ما این امکان را داد که نه تنها بازخورد خود را در مورد چگونگی بهبود روند همکاری به اشتراک بگذاریم، بلکه کل تیم را نیز تحسین کنیم. به عنوان مثال، در ابتدا جلسات جفت سازی کاملاً خوب کار می کردند، اگرچه هنوز جای بهبود وجود داشت (تکلیف را سریعتر ارائه دهید، زودتر سؤال کنید، روابط عمومی بهتری بنویسید، تضادهای ادغامی را حل کنید و غیره).
با این وجود، هر بازخورد فرصت جدیدی برای یادگیری بود. به عنوان مثال، یک مورد در طول دو هفته گذشته وجود داشت که همه کمی خسته و مریض بودند، بنابراین تصمیم گرفتم وارد شوم و یک Wireframe تهیه کنم که ایدههای طراحی را پیشنهاد میکند تا کل فرآیند را کمی سریعتر و آسانتر کند. من همچنین موضوع طراحی را به مسائل کوچکتر و قابل هضم تقسیم کردم تا بتوانیم وظایف را بین خود تقسیم کنیم. این به پایان سریعتر پروژه کمک کرد.
پس از 8 هفته، من و تیمم Shoppr شگفت انگیز را ساختیم. برنامه و خلاصه ای از روند کار و تجربیات ما نوشت. اینجا را بررسی کن.
مراحل بعدی: آزمایشگاه شغلی
پروژه به پایان رسید، پس چه اتفاقی می افتد؟ آزمایشگاه Collab همچنین یک برنامه اختیاری 2 هفته ای ارائه می دهد که به روند مصاحبه کمک می کند. تصمیم گرفتم شرکت کنم و این فرصت را داشتم:
- راهنمایی های عالی برای به روز رسانی نمایه لینکدین خود دریافت کنید و آن را توسط یک مربی بررسی کنید.
- کمک به یک جلسه پرسش و پاسخ با یک استخدام کننده فنی.
- دو مربی را در حال تمرین یک تناسب تیمی و یک مصاحبه فنی تماشا کنید.
- روی یک تکلیف خانگی کار کنید و آن را در یک مصاحبه ساختگی فنی ارائه دهید.
- یک مصاحبه ساختگی متناسب با شغل را تمرین کنید.
پس از این تجربه شگفتانگیز و بهعنوان یک توسعهدهنده خودآموخته، فقط میتوانم به هر کسی توصیه کنم در آزمایشگاه The Collab یا هر پروژه گروهی مشابهی شرکت کند. انتقال به یک حرفه جدید سخت است و وقتی به تنهایی این کار را انجام دهید، می تواند بسیار ترسناک باشد. یادگیری کدنویسی میتواند تجربه لذتبخشتر، سرگرمکنندهتر و کمتر خستهکنندهتر باشد، زمانی که دیگران را در کنار خود دارید. آزمایشگاه Collab همچنین می تواند به شما کمک کند تا دریابید در چه چیزی خوب هستید یا بیشتر دوست دارید (توسعه ظاهری، دسترسی، نوشتن فنی، طراحی UX-UI، مدیریت پروژه و غیره) پس منتظر چه چیزی هستید؟