چرا من از عصر اژدها سقوط کردم: تفتیش عقاید

شاید به خاطر داشته باشید که من سال گذشته بازی در تمام بازی های Dragon Age را شروع کردم. صبر کن، اینطور نیست؟ خیلی وقت پیش نبود، بیا واضح است که شما آنقدرها که فکر می کردم طرفدار شمالی ترین ویرایشگر ویژگی های TheGamer نیستید. اما به هر حال، من فکر میکردم Dragon Age: Origins فوقالعاده بود، و دنباله آن بهتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم، اگرچه کاملاً با نسخه قبلی خود مطابقت نداشت. من خیلی چیزها را ساده میکنم – باید دهها ویژگی در مورد این جفت در طول ماههایی که بازی کردنشان طول کشید نوشتهام – اما اصل ماجرا همین است. اکنون شما گرفتار شده اید، و ما می توانیم به مدرن ترین نسخه – Inquisition بپریم.
سفرم را با توقعات فراوان آغاز کردم. من شنیده بودم که مبارزه آن چیزی بین Origins و 2 بود – یک خبر فوق العاده. در حالی که داستان من را درگیر نمی کرد، گرافیک خیره کننده بلافاصله مرا به خود جلب کرد و از این واقعیت که یک اژدها کاملاً مرا در منطقه افتتاحیه به قتل رساند، بسیار هیجان زده شدم. بالاخره اژدهاها در سریالی که به نام آنها نامگذاری شده بود خطرناک بودند! من برای این لحظه منتظر دو بازی طولانی بودم. من به سمت ساحل طوفان رفتم و یک بار دیگر از ظاهر خوب این بازی غافلگیر شدم – انگار تخیل دوران کودکی من زنده شد.
بعد افتادم. من به نسخه جدیدی نرفتم، حوصله نداشتم و قطعاً حوصله نداشتم نه لذت بردن از بازی مبارزات احساس خوبی داشت، من شخصیت الف خود را دوست داشتم، و جهان بسیار وسیع بود – آنقدر وسیع که تقریباً طاقت فرسا بود. و با نگاه کردن به گذشته، مشکل من در همین جاست. من فلج انتخابی داشتم. فقط نمیدونستم چیکار کنم
من حداقل چهار بار از The Witcher 3 خارج شدم تا اینکه در نهایت به لطف ارتقای نسل فعلی به آن پایبندم، و فکر میکنم این به دلیل همین مشکل بود. ارائه شده با تمام Velen یا کل Thedas بسیار زیاد است. انتخاب های زیادی وجود دارد، ماموریت های زیادی روی میز وجود دارد، للیانا خیلی از من می خواهد. واضح است که من مقدار زیادی می خواهم چیز در یک بازی، اما چقدر زیاد است؟
این ممکن است خلاف واقع به نظر برسد، اما من فکر نمیکنم سوال این باشد که چقدر. سوال به سادگی این است که چگونه. ماموریت ها چگونه به شما داده می شود (و چند بار)؟ چگونه بازی شما را به کشف چیزهای جدید تشویق می کند؟ و چگونه تا آنجا که ممکن است شما را در مسیر خود نگه می دارد، در حالی که همچنان به شما این امکان را می دهد که آژانس کارها را با سرعت خود انجام دهد؟ اینها همه سؤالات بزرگی هستند که مردم تزهای کاملی درباره آنها نوشته اند، آنها در توسعه بازی ها ضروری هستند و – مهمتر از همه – اغلب ذهنی هستند.
برای من، این چیزها زمانی کار میکنند که احساس میکنم در حین دویدن در مسیر اصلی چیزی را کشف میکنم. Witcher 3 این موضوع را بیشتر به لطف مکانیک سفر سریع خود انجام داد و جهانهای باز منطقهای Inquisition نیز باید همینطور میبود. یک ماموریت را بپذیرید، به منطقه زیبا بروید، انواع هیولاهای دیگر را برای کشتن و افرادی را برای کمک در مسیر پیدا کنید. چه چیزی را دوست نداشته باشیم؟ یه چیزی
اژدها عصر تفتیش عقاید اژدها در حال تنفس آتش
هر منطقه از تفتیش عقاید آنقدر وسیع است که خیلی زود احساس کردم باتلاق شدهام. خواه من سعی میکردم مأموریت اصلی را انجام دهم یا وقتم را برای کاوش صرف میکردم، در یک لحظه چیزهای زیادی به سمت من پرتاب شد. همچنین فایده ای نداشت که چندین ماموریت داشتم که همزمان مرا به چندین منطقه مختلف می فرستاد، بنابراین در تمام مدتی که در ساحل طوفان کاوش می کردم، به این فکر می کردم که چه چیزهایی را از دست داده ام. اگر کوئستها به صورت تکانخوردهتر بودند، یا مسیر مشخصتری برای آنها وجود داشت – چه میخواستید به آن پایبند باشید یا نه – شاید تمرکز کردن برای من آسانتر بود. سپس دوباره، شاید نه.
من هنوز نمیتوانم انگشتم را روی دلیل سقوط از Dragon Age: Inquisition بگذارم. شاید این بود که داستان به اندازه کافی قانع کننده نبود. شاید من به چند پلک بازی نیاز داشتم تا مرا در مسیر درست راهنمایی کند تا بدانم، حتی اگر زمان شیرین خود را صرف کنم، در مسیر درستی پیش می روم. شاید این فقط برای من نیست.
من دوباره می خواهم Inquisition را امتحان کنم. من دنیا و پیشینیانش را آنقدر دوست دارم که فرصت دیگری به آن ندهم. این ماه نخواهد بود – من قبلاً چیزهای دیگری در بشقاب خود دارم – اما امسال خواهد بود. من مهلت Dreadwolf را در ذهن خود دارم، که در حال حاضر بسیار دور به نظر می رسد، اما مطمئن هستم که من را تحت تاثیر قرار خواهد داد، و من نمی خواهم برای بازی در Dreadwolf در دادگاه عجله به تفتیش عقاید کنم. همزمان با بقیه دنیا فقط امیدوارم بتوانم این بار فرود را نگه دارم.