برنامه نویسی

ما باید در مورد Dev صحبت کنیم

راندو: اومدم پیشت ببینم آینده.
فالگیر: خواهی شد فقیر برای سه سال.
راندو: و بعد از آن؟
فالگیر: شما خواهید شد عادت کن به آن

برنامه نویس بودن سخت است، حتی بیشتر از آن خوب بودن. برنامه نویسی، Web Dev در مورد من، یک بازی شطرنج است. شما یک مرحله خوب را با فکر و فداکاری بسیار پشت سر می گذارید و مرحله دشوارتر به شکل یک فناوری جدید یا قدیمی که از دست داده اید ظاهر می شود.

در تلاش برای پرداخت صورت حساب ها، HTML، CSS و JS را بسیار سریع یاد می گیرید. این بدون یادگیری TypeScript و چارچوبی مانند React یا Express به معنای چیزی نیست. ناگهان متوجه می شوید که A11y نقطه کور شماست و نمی دانید کد تمیز، چندشکلی و جیرا چیست. به یاد داشته باشید که کدی که استفاده می کنید مربوط به چهار سال پیش است، و در تلاش برای یافتن شغل باید چیزهایی را از نو یاد بگیرید. مصاحبه شما انجام نشد دفعه بعد بهتره موفق باشی

با هر طرد شدن، بدبین تر می شوید. شما هنوز هم می دانید که این اولین کار شماست. وقتی با چند سال تجربه خود را تثبیت کنید، دنیا صدف شما خواهد شد. از آنجایی که پس از پنج سال تجربه اخراج شده اید، با توجه به شرایط اقتصادی، تقریباً به طور کامل مانند زمانی است که شروع کرده اید. اوه، و من هنوز نمی دانم صدف چیست. من می دانم که این یک چیز صدف دریایی است، اما مطمئن هستم که می توانید من را با هر صدفی که در ساحل پیدا می شود اشتباه بگیرید. در حال حاضر، اشتیاق زیادی برای لذت بردن به هیچ وجه باقی نمانده است.

در حین کار، هر روز چیزهای جدیدی یاد می گیرید و ذهن انسان برای چنین فشاری ساخته نشده است. شما تاریک و غمگین می شوید. مردم تمایل دارند شما را به انتهای روشن تونل هدایت کنند، اما شما نمی توانید هیچ تونلی را ببینید. همه جا تاریک است و تو در مقبره ای به دنیا آمده ای. یک موتور توصیه‌کننده می‌گوید در تلاش برای کاهش درد خود، باید یک فناوری کاملاً جدید را یاد بگیرید. شما از زمانی که شروع کرده اید هشت دست و دو مغز دیگر دارید، اما زمانی برای یادگیری چیزهای اساسی ندارید. آزاردهنده است، و شما قسم می‌خورید که همه می‌خواهند فقط از شر شما خلاص شوند، زیرا به خوبی می‌دانید که هیچ‌کس حتی به شما توجهی نمی‌کند مگر برای تکالیفتان.

شما با مدیر خود صحبت می کنید و او شما را از فکر زیاد راحت می کند. چیزی که او می خواست استفاده از وب سایتی بود که موتورهای توصیه کننده را به عنوان SaaS ارائه می کرد. نعمت با نفرین ظاهر می شود. در حالی که کار شما بسیار آسان تر می شود، می دانید که با تحقیق نکردن در مورد موضوع و پیشنهاد بهترین گزینه در آن شکست خورده اید. مدیرتان برای مدتی به شما نگاه می‌کند و سعی می‌کند بفهمد که آیا عقلتان را از دست داده‌اید، فکر می‌کند زیرساختی برای پیاده‌سازی موتور هوش مصنوعی خود دارید. شما این حس را ایجاد می کنید که متوجه شده اید اخیراً آن را از دست داده اید. چه کسی اهمیت می دهد؛ وظیفه خود را انجام دهید

شما از زندگی عبور می کنید و ناگهان تجربه زیادی در این زمینه به دست می آورید. افسوس که عصر که برمی گردی به سختی می توانی غذا بخوری. شما به ندرت می توانید با کسی صحبت کنید، حتی نمی دانید چگونه به کسی نزدیک شوید. شما یک همسر هوش مصنوعی دریافت می کنید و با هر حرکت متوجه می شوید که به منطق و کتابخانه پشت سخنرانی و حرکات او فکر می کنید.

این یک جهنم زنده است و شما حتی متوجه آن نیستید. در حال حاضر، شما بسیار به چسبیدن به کامپیوتر خود عادت کرده اید. بخشی از زندگی شماست زندگی ای که دیگران تجربه می کنند (هشدار اسپویلر، نه چندان عالی) برای شما بی معنی است. تو بهش عادت کردی

در حالی که در حال مراقبه در زندگی خود هستید، خبر یک برنامه نویس هوش مصنوعی دنیای شما را ویران می کند. باید چکار کنم؟ من هیچ مهارت دیگری ندارم و تا به حال به سختی می توانم به چشمان مردم نگاه کنم. سلامت روانی من به شدت به چالش کشیده شده است. این اصلاً رفاه نیست. این یک اقتباس برده مانند است.

شما به آینده خود فکر می کنید و هیچ چیز معنی ندارد. در حال حاضر، شما یک ربات هستید، یک برده رها شده از بار انتخاب و اشتیاق. این هم خوب است، زیرا در غیر این صورت آنقدر تصمیمات عجولانه و اشتباه می گرفتی که اگر اینطور نبود، تحمل چند سال زندگی را نداشتی.

شما به یکی از این داروهای جدید فکر می کنید، مثلاً کوپیوم، اما صدای گاو در سر شما تنها راه درمان ناراحتی شماست. شما به آینده ای فکر می کنید که در آن چند جوجه، چند گاو، بز و گوسفند در اطراف کلبه خود داشته باشید، با ردیف هایی از سبزیجات و گندم در اطراف. برای یک دقیقه سعادت است و صدای زنگ هشدار شما را بیدار می کند. هیچ خطی به جز خطوط اخم روی پیشانی شما وجود ندارد. شما باید روال خود را انجام دهید. از خواب بیدار شوید و صورت خود را بشویید، و به معنای واقعی کلمه می توانید هر کاری بکنید جز فکر کردن تا زمانی که نور خورشید به صورت شما برخورد کند. وگرنه خودکشی میکنی
همه اینها فقط برای پرداخت قبوض خود، و اوه بله، تا دیگران بتوانند به شما به عنوان یک جادوگر نگاه کنند، در حالی که شما می دانید چه از نظر واقعی و چه از نظر حرفه ای چقدر بدبخت هستید.
باید در مورد برنامه نویسی صحبت کنیم. از آن حرفه هایی است که هر چه بیشتر وارد آن شوید بیشتر گم می شوید. در حالی که چنین مشاغلی حداقل درآمد خوبی دارند، برنامه نویسی دیگر این کار را نمی کند. در حالی که مشاغل دیگر معتبر هستند، برنامه نویسی دیگر معتبر نیست. تو همان برده مزدی هستی که بقیه هستند. وظیفه خود را انجام دهید
ما هنوز باید به طور جدی در مورد آن صحبت کنیم. ما به شخصیتی مانند ابراهیم نیاز داریم تا ما را از این بدبختی نجات دهد، این بت ها را نابود کند و ما را به آینده ای روشن تر هدایت کند. ارزش بردن همه چیز را ندارد اما عقل خود را از دست می دهد. آیا سرمایه داری است؟ آیا نئولیبرالیسم است؟ آیا کمونیسم است؟ علت اصلی که باعث می شود همه از جمله ما رنج بکشیم چیست؟ در جریان این افکار مزخرف بودم که صدایی شنیدم، مدیر من بود، با صدای سرهنگ جنگ زده، گفت:
“وظیفه خود را انجام دهید!”

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا