برنامه نویسی

آتش نشان بودن شما را از فرسودگی نجات نمی دهد

زندگی من در اوایل سال گذشته به شدت تغییر کرد. من یک فرد بسیار خصوصی هستم. من را پیدا نمی کنید که زندگی شخصی ام را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارم. با این اوصاف، این 18 ماه گذشته من را عمیقاً تغییر داده است، و احساس می کنم باید این احساسات را بنویسم. آستانه موفقیت این پست به شخص دیگر کمک می کند تا در زمان های دشوار پیمایش کند.

فرسودگی چیزی است که من تجربه کمی با آن داشتم. یک تصویر ذهنی از اینکه چه شکلی به نظر می رسد وقتی می سوزی تنها چیزی بود که داشتم. تنها زمینه من ناشی از تماشای اینفلوئنسرهای آنلاین است که مقالات/ویدئوهایی در مورد اینکه چقدر می تواند بد باشد پست می کنند. من هرگز واقعاً یاد نگرفتم که قبل از سوختن چه شکلی است، چگونه به آنجا می روید، چه نشانه هایی دارد. بعد از سه سال و نیم که یک آتش نشان داوطلب بودم، سوختم. من را غافلگیر نکرد. مدتی بود که از نظر روحی دچار مشکل شده بودم. هر روز به خودم می گویم که فرق می کند، تغییر می کند. این احساس در نهایت از بین رفت و من را مجبور به تحمل بیش از حد کرد.

آتش نشان داوطلب بودن به چه معناست

بستگی به محل پرسیدن سوال دارد. بیش از 70 درصد از آتش نشانی های ثبت شده را آتش نشانان داوطلب یا گاهی اوقات با حقوق دریافت می کنند. بر اساس گزارش سازمان ملی آتش نشانی، مینه سوتا در بیش از 85 درصد آتش نشانی های داوطلب حضور دارد. محیط ما بلومینگتون، مینه سوتا در ایالات متحده است.

در اینجا چند حقایق سریع در مورد داوطلب بودن/آتش نشان دادن پولی برای چهارمین شهر بزرگ (از نظر جمعیت) در مینه سوتا چند سال قبل آمده است:

  • بلومینگتون دارای 6 ایستگاه آتش نشانی است که به طور مساوی در سطح شهر پخش شده اند.
  • برای واجد شرایط بودن، باید در فاصله 4 دقیقه از نزدیکترین ایستگاه آتش نشانی خود زندگی کنید.
  • شما یک پیجر را به اطراف حمل می کنید، وقتی صداهای خاصی پخش می شود، از شما خواسته می شود که پاسخ دهید. این به این معنی بود که هر کاری را که انجام می‌دادید متوقف کنید، به سمت ایستگاه رانندگی کنید و با خودروی آتش‌نشانی به حادثه پاسخ دهید.
  • بسته به زمان حادثه، یک، دو، سه یا هر شش ایستگاه را می توان با هم صفحه بندی کرد تا پاسخ دهند. به عنوان مثال، تماس های پزشکی شامل پاسخ 1 ایستگاه با 1 کامیون است، در حالی که تماس های آتش نشانی مسکونی بلافاصله پاسخ 3 ایستگاه را آغاز می کند.
  • شما باید حداقل به 30 درصد از تماس هایی که به ایستگاه شما اختصاص داده شده است پاسخ دهید. این بدان معناست که تماس‌های اضطراری در طول ساعات کاری، آخر هفته‌ها، تعطیلات به حساب شما می‌آیند.

یاد بگیریم که دلتنگی به چه معناست

در طول همه گیری، تماس های فوریت های پزشکی از پشت بام انجام می شد. اداره پلیس قادر به پیگیری تعداد زیادی از حوادث نبود، بنابراین شهر به حدود 100 آتش نشانی داوطلب برای برداشتن این حادثه متکی شد. این بدان معناست که آنهایی که 8 تا 5 شغل معمولی دارند کار سخت تری برای حفظ حداقل 30 درصدی خود داشتند. بدون پرداختن به جزئیات، کار دشواری بود.

در آن زمان از نظر روحی در وضعیت خوبی قرار نداشتم. چیزهای زیادی در پس ذهنم مانده بود. همه چیز بدتر شد از زمانی که به طرز تاسف باری متوجه شدم که دلتنگم. من قصد داشتم برای زمستان سال 2020 بازدید کنم، اما این گزینه به سرعت از روی میز حذف شد. برای زمینه، در تابستان 2015 به ایالات متحده نقل مکان کردم، و تا به امروز، بنا به دلایلی، هنوز برنگشته ام.

نیمه آخر سال 2021 من را تحت تأثیر قرار داد. چندین چیز در طول زمان انباشته شد، برخی از آنها تحت رادار قرار گرفتند و تا زمانی که خیلی دیر نشده بود هرگز به آنها پرداخته نشد، و برخی دیگر عمدا نادیده گرفته شدند. با تلاش برای حفظ سلامت عقل و سلامت روانم، تصمیم گرفتم 90 روز از آتش نشانی مرخصی بگیرم. برنامه های من این بود که وقت اضافی را صرف مراقبت از سلامت روانم کنم. متاسفانه چیزی بهبود نیافت.

وقتی زمان پیوستن مجدد فرا رسید، ترجیح دادم تا جایی که می توانستم مرخصی ام را تمدید کنم. من مرخصی 90 روزه دیگر را انتخاب کردم، حداکثر زمان مجاز قبل از ملحق شدن مجدد یا جدا شدن. باز هم هیچ چیز بهتر نشد. فقط از نظر روحی در وضعیت خوبی نبودم. چند روز قبل از اینکه بعد از 6 ماه مرخصی نیاز به عضویت مجدد داشته باشم، استخوانی در دستم شکست.

چگونه این اتفاق افتاد

من که حواسش پرت بود رفتم تا یک پایه شیشه ای/سرامیکی را از روی میزم به آشپزخانه ببرم. قبل از اینکه به طور تصادفی آن را روی یک کاسه سگ روی زمین بیندازم، آن را به پای خوبی تبدیل کرد. (ما در جاهای عجیبی به سگ ها غذا دادیم) از دستانم لیز خورد و روی کاسه افتاد و خرد شد. این بود نه اولین بار این اتفاق افتاده بود من… برای توصیف احساساتم در آن زمان تلاش می کنم. مغزم تصمیم به مشت زدن به چیزی را تایید کرد. وقتی مأمور یافتن چیزی برای مشت زدن شدم، یک بار دیگر، رشته افکار پشیمانم مرا به بیرون، به پاسیو برد، جایی که به دور خانه چرخیدم و با مشت به کنار خانه زدم. عواملی که در آن زمان در نظر گرفته شده بود توسط خشم بازنویسی شد.

لجباز بودن با ساده لوح بودن یکسان نیست

پس این اتفاق افتاد. با مشت زدم کنار خونه. درد. استخوان دستم شکست، البته بی خبر. من توانستم خودم را متقاعد کنم که آسیب جزئی است و نیازی به معاینه دکتر ندارم. دستم درد گرفت اما ترجیح دادم نادیده بگیرم چون غرورم در خطر بود! (اینطور نبود) من به دنبال کارم رفتم سه روز قبل از اینکه درد غرور من را فرا گیرد پس از انجام تریاژ اولیه و تکمیل عکسبرداری با اشعه ایکس، دکتر با عکسبرداری از دست من به اتاق بازگشت و به من اطلاع داد که در دست راستم شکستگی بوکسور دارم. مغزم دیگر نمی توانست طلسمی را که در آن قرار داده بود نگه دارد. ساده لوح نبودم، داشتم لجباز می کردم.

متأسفانه، با استفاده از تمام مدت زمان مجاز برای مرخصی، و عدم توانایی برای پیوستن مجدد به دلیل شکستگی دست راست، از آتش نشانی خارج شدم.

پذیرش کمک سخت ترین قسمت است

گاهی اوقات سخت می شود، زندگی می تواند بسیار بیشتر از آنچه شما می توانید تحمل کنید وزن داشته باشد. چیزی که ما اغلب فراموش می کنیم این است که به اطراف نگاه کنیم، به دنبال افرادی بگردیم که مایل و با عشق آماده کمک هستند. بزرگترین اشتباه من این بود که فکر می کردم هیچ حمایتی ندارم، در حالی که واقعا برعکس بود. من در یک بسیار الان جای بهتر من باید از دیگران تشکر کنم. راه بازگشت طولانی است، اما من دوستان و خانواده را در کنارم دارم. خیلی وقت است، اما بالاخره احساس می کنم دارم رو به جلو می روم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا