آیا من واقعاً در مورد واجد شرایط … یا به سادگی برای دیگران ناراحت کننده هستم؟

من اخیراً یک وضعیت کاری زندگی کردم که در مورد ارزش من به عنوان یک حرفه ای شک و تردید زیادی برای من ایجاد کرده است ، و اینکه چگونه برخی از ساختارها در شرکت ها می توانند به جای یک راهنما به یک مانع تبدیل شوند. من این را از آسیب پذیری ، بلکه از تأمل می نویسم ، به امید دریافت بازخورد واقعی از جامعه توسعه دهنده.
من فرض کردم تا رشد کنم
من دو جای خالی داخلی را در شرکت خود فرض کردم: یکی مانند توسعه دهنده نرم افزاری و دیگری مانند توسعه دهنده وب جوانبشر من به دنبال این بودم که با علاقه ها و مهارت های خود به سمت یک منطقه تراز تر حرکت کنم و احساس هیجان کردم.
با این حال ، مدیر من پیشنهاد کرد که در منطقه خود ادغام شود ، زیرا آنها یک تیم توسعه وب داخلی داشتند. اگرچه او توضیح داد كه آنها با PHP – فناوری كار كرده اند كه من در عمق آن حاكم نبودم – همچنین خاطرنشان كردند كه در صورت لزوم می توانیم از Chatgpt استفاده كنیم ، بنابراین من با بهترین نگرش و اراده برای یادگیری پذیرفتم.
روز اول: هشدار اولیه
از روز اول آنها با تنها برنامه نویس منطقه به من پیوستند. در حین صحبت ما ، او به من آشکارا گفت كه من “واجد شرایط” هستم ، و من با تغییرات فناوری كه “پیشنهاد كرده بود” موافقم. فقط برای روشن شدن: من هیچ تغییری پیشنهاد نکردم، من فقط پرسیدم که آیا چارچوب PHP را می دانم ، زیرا سایت آنها در داخل کشور توسعه می یابند کاملاً کند است و من می خواستم کمی معماری را درک کنم.
حقیقت این است که من یک کد بسیار پیچیده و کثیف پیدا کردم: پرونده هایی با بیش از 10،000 خط، PHP و HTML مخلوط ، بدون جداسازی واضح از مسئولیت ها یا مستندات. یک مورد کلاسیک از “کد اسپاگتی” در تولید.
کمی محیط سالم
این گفتگو خصمانه تر می شد ، و وقتی مستقیماً از او سؤال کردم که آیا چیزی از من او را آزار داده است ، او پاسخ داد که او واجد شرایط است و من می توانم ببینم که حضور من او را آزار داده است.
فهمیدم که قصد همکاری وجود ندارد ، بلکه مقاومت است. در هر مرحله او می خواست شواهد و مدارک را ترک کند یا توقف بدی را ترک کند، شاید به دلیل مسئله ناامنی یا نفس ، من نمی دانم.
بعداً همان برنامه نویس با من به دلیل مشاوره شخصی (که عمومی است) با من روبرو شد و با بیان اینکه ممکن است اگر من نمی دانستم چگونه سرور فیزیکی را تنظیم کنم ، ممکن نیست که یکی داشته باشم … چیزی که من هرگز ادعا نکرده ام که تسلط داشته باشم ، و از ابتدا نیز شناخته شده ام.
مدیر: چشم انداز یا تناقض؟
من همچنین با مدیر صحبت کردم ، که در پایان درخواست درخواست خارج شدن از منطقه را امضا نکرد. اما قبل از آن ، وقتی به او گفتم كه می خواهم صحبت كنم ، به پایان رسیدم كه با او هم درگیری مستقیم داشته باشم.
در طول صحبت ، مدیر به این حرف پایان داد من نمی دانستم چگونه برنامه ریزی کنمبشر این ، بدون اینکه من را دیدم که کار می کنم یا یک خط واحد در متن واقعی. آنچه من را کاملاً سقوط کرد ، محاکمه سبک روی کار و مشخصات من بود.
او همچنین به من گفت اگر می خواست ، او می تواند با استفاده از chatgpt صفحات وب را بسازدبشر وی گفت: این با نگرشی که به نظر می رسد توهین آمیز است ، گویی استفاده از ابزارهای مدرن نشانه عدم توانایی است ، وقتی در واقعیت بخشی از جریان توسعه مدرن است.
ابزارهای با حداقل ارائه شده …
محیط فنی نیز به دلخواه خود باقی مانده است:
- آنها یکی به من دادند لپ تاپ بدون دسترسی به اینترنتبشر
- من هیچ دسترسی نداشتم در مقابل کدو نه امکان پیکربندی ابزارهای خودم.
- من به چتپ دسترسی نداشتماگرچه صریحاً ذکر شد که می تواند از آن به عنوان پشتیبانی استفاده کند.
علاوه بر این ، انتظار می رفت که بداند سرورهای فیزیکی را جمع کنید و پیکربندی گواهینامه های SSL، چیزی که گرچه من مایل به یادگیری آن هستم ، چیزی است که به راهنمای و محیط نیز نیاز دارد تا بتواند آن را تمرین کند. من آن را بررسی کردم ، بله ، اما نتوانستم آن را در آن محیط بسته عملی کنم.
من همچنین سعی کردم سازگار شوم: من از ساعت کار کار کردم
با وجود همه موارد فوق ، من این دیدگاه را درک کردم که مدیر می خواهد پروژه کند: نوسازی منطقه ، چیزی قوی تر ، کاربردی و مقیاس پذیر. این یک هدف معتبر به نظر می رسید و با آنچه می توانم کمک کنم هماهنگ بود ، بنابراین ، با بهترین حالت ، ترک کار من مجبور شدم در یک نسخه ی نمایشی ساخته شده با PHP ، Laravel و MySQL کار کنمبشر
من سعی کردم یک پیشنهاد مدرن تر را که بسیاری از مشکلاتی را که تشخیص دادم حل کند: ساختار بهتر ، سرعت بار ، قابلیت حفظ کد. من نتوانستم آن را برای مدت کمی که داشتم به پایان برسانم ، اما این کار را با تعهد و احترام به کار انجام دادم.
جزئیات این است که ، به جای باز کردن مکالمه یا ارزش گذاری تلاش ، محیط خصمانه تر شد. این مربوط به ساختمان نبود ، بلکه در مورد کنترل کنترل بود.
آیا من برنامه نویس هستم یا فقط کپی و چسباندن؟
این تجربه من را گیج کرد. آنها باعث شدند که به خودم ، توانایی های خود را شک کنم. احساس قضاوت ، کم ارزش و حتی تحقیر شدهبشر
آنها باعث شدند که آیا من واقعاً برنامه ریزی کرده ام یا فقط “کد کپی و چسباندن” را از من سؤال کرده ام.
حقیقت این است که من برنامه را انجام می دهم. با اشتباهات و با یادگیری مداوم ، مانند هر کس در این صنعت. اما من همچنین می دانم که چگونه می توانم منابع خود را گوش کنم ، تحقیق کنم ، اعتبار دهم و در صورت نیاز به کمک بخواهم.
بازتاب های نهایی
آنچه بیشتر از همه به من آسیب رساند ، رد بود ، اما درمان. دشمنی راهی که سعی کردم احساس کنم “کمتر” برای اینکه بخواهم کارها را به خوبی انجام دهم یا برای تفکر متفاوت احساس کنم.
قصد من هرگز حرکت کسی یا تحمیل چیزی نبود. من فقط می خواستم از نقاط قوت خود کمک کنم ، همانطور که هر کس با حرفه فنی.
نظر شما چیست؟
آیا مجبور شده اید تجربه مشابهی را پشت سر بگذارید؟
چگونه آنها موقعیت هایی را اداره کرده اند که دانش یا تمایل آنها برای بهبود به عنوان یک تهدید در نظر گرفته می شود؟
آیا اشکالی ندارد که کار فنی بدون دسترسی به حداقل ابزارها لازم باشد؟
آیا فکر می کنید منطقی است که به کسی بگویید که نمی داند چگونه برنامه ریزی کند که نمی داند چگونه سرور فیزیکی را تنظیم کند؟
آیا باید شرکت را تغییر دهم؟ (من برای پیشنهادات باز هستم)
من آنها را خواندم ، من واقعاً علاقه مند به دانستن دیدگاه های دیگر هستم. و اگر به اینجا رسیدید: متشکرم