من یک کتاب در CSS Grid نوشتم – در اینجا چگونه است! 📖💡
مدتی از آخرین پست من در اینجا در DEV می گذرد. در بین پست ها، من نسبتاً مشغول انواع پروژه ها بوده ام. تا کنون بزرگترین آنها کتابی در CSS Grid است. به زودی منتشر می شود و
البته این پست هم برای تبلیغ کمی کتاب است، وگرنه آن را در #showdev پست نمیکردم، اما میخواهم روی روند شکلگیری این غول یک پروژه در ابتدا تمرکز کنم. مکان و آنچه برای رساندن آن به آنجا لازم است. من همچنین می خواهم با این پست به مردم الهام بخشم. من می خواهم به شما نشان دهم که چگونه روی این کار کار کردم و مراحل لازم برای تکمیل آن را انجام دادم. به اصطلاح، نگاهی به پشت پرده.
به عنوان یک سلب مسئولیت کوچک: این داستان از حافظه نوشته شده است، اما با این وجود روند را نشان می دهد.
در مورد خود کتاب
خب، من واقعاً در مورد چه چیزی نوشتم؟ عنوان “تسلط بر شبکه CSS” تقریباً آن را توضیح می دهد: CSS Grid. من در مورد اصول اولیه و قوانین شبکه پیشرفته CSS، مانند قالب های شبکه، پاسخگویی و شبکه های تودرتو نوشتم.
این کتاب همچنین شامل بخشهایی درباره بهترین شیوههای طراحی، جایگزینهای شبکه و نحوه بازی CSS Grid و Flexbox با هم است. فصلی درباره فریم ورکهای مختلف، مانند Bootstrap، Tailwind، Tachyons و بسیاری دیگر، نشان میدهد که چگونه فریمورکهای محبوب مختلف شبکهها را درک میکنند و چگونه میتوان از آنها برای دستیابی به موارد استفاده پیشفرض، مانند طرحبندی «header-sidebar-content-footer» استفاده کرد. فصل آخر یک برگه تقلب جامع و مرجع سریع برای تمام CSS Grid و تمام موضوعات مرتبط مورد بحث در کتاب است.
اگر می خواهید کتاب را به عنوان کتاب الکترونیکی یا جلد شومیز سفارش دهید، اگر می خواهید آن را روی میز خود نگه دارید، می توانید آن را اینجا پیدا کنید!
چگونه شروع شد
حرفه نویسندگی من چند سال پیش در DEV شروع شد. من ابتدا می خواستم کمی جاه طلبی پیدا کنم تا در مورد آن بنویسم، اما به آن کششی که در ابتدا انتظار داشتم نرسیدم. سپس به نوشتن در مورد انواع چیزهای فنی، عمدتاً آنچه در آن مهارت دارم، تصمیم گرفتم، گاهی اوقات خودم در حین نوشتن چیزهای زیادی یاد میگیرم. میخواستم از نوشتن لذت ببرم و پسر، اوه پسر، آیا هنوز از انجام آن لذت میبرم. و، به نظر من، همه چیز در مورد این است: تفریح، رشد و کمک به رشد دیگران نیز.
در مقطعی از زمان، دقیقاً در آگوست 2022، من خوش شانس بودم. پسندیدن، بسیار خوش شانس. ایمیلی از شخصی در Packt دریافت کردم. آنها گفتند که مقالههای من را خواندهاند و آنها را “مفهوم و تاثیرگذار” یافتهاند و در حال حاضر به دنبال نویسندههایی هستند، بهویژه برای کتابی درباره CSS Grid. احمقانه بودم که آن پیشنهاد را رد کنم.
و بنابراین من قبول کردم.
اولین درس شخصی من: سعی نکن فقط انجامش بده هیچ وقت هدفم این نبود که «ناشر جذب کنم» و کار روی کتاب را شروع کنم. البته نوشتن کتاب یک هدف بلندمدت من بود، اما نوشتن من در DEV قرار نبود به آن منتهی شود. من کاری را که دوست داشتم انجام دادم، بقیه در نهایت آمدند. البته، شانس زیادی دخیل است، اما نوشتن مهارتی است که می توان آن را آموزش داد، به هر حال یادگیری در فضای باز کار بسیار خوبی است، و هنگامی که سطح مهارت و مخاطب کافی به دست آمد، ناشران اراده اطلاع.
قدم های کودک
قدم اول حتی قرارداد هم نبود. یک طرح کلی بود. افراد حاضر در Packt به من الگویی ارائه کردند که گروه هدف را توصیف میکرد، فهرستی از فصلها، موضوعاتی را که هر فصل پوشش میدهد، خواننده چه چیزهایی را یاد میگیرد و پس از خواندن فصل چه فوایدی به همراه خواهد داشت. آنها ایده بسیار خاصی از موضوعات در ذهن داشتند و می خواستند مطمئن شوند که طرح کلی حداقل به نحوی همه اینها را پوشش می دهد.
البته نام فصل ها و عناوین تقریبی هر فصل پیش نویس بود. ما می خواستیم مطمئن شویم که حداقل ایده ای از این که این کتاب در پایان چگونه خواهد بود، داشته باشیم.
پس از آن بخش سازمانی آمد. قراردادی را پیشنهاد دادند که هر دو امضا کردیم. من به مدیر پروژه، سردبیر و بسیاری از افراد دیگر تیم معرفی شدم. سپس این افراد ابزارهایی را که ما استفاده خواهیم کرد به من معرفی کردند.
بعد از آن شروع به نوشتن کردم.
یادگیری دوم من: تلاش سازمانی چنین پروژه ای را دست کم نگیرید. دلیلی وجود دارد که شرکت های چاپ کتاب موفق بوده و از زمان اختراع چاپخانه وجود دارند. این افراد هستند کارشناسان. آنها در مورد مراحل این فرآیند می دانند که ما غیر ناشران حتی نمی دانیم که نمی دانیم.
هوشیار شدن
و بلافاصله شروع به نوشتن در قسمت اشتباه کتاب کردم. من با پیش گفتار شروع کردم، از جمله آن در فصل 1. من فکر کردم که، منطقا، این قسمت اول کتاب خواهد بود، بنابراین ابتدا باید نوشته شود، درست است؟
اشتباه.
خواننده باید با CSS Grid “به زمین بزند”. با این حال، مردم در Packt درک می کردند. آنها به من گفتند که پیش نویس را برای مرحله بعدی پروژه نگه دارم. بنابراین، پس از اولین ذره ناامیدی، هدف آنها را فهمیدم: ممکن است خواننده قبلاً پیشگفتار را خوانده باشد و بخواهد بالاخره چیزی یاد بگیرد.
پس از تکمیل اولین پیش نویس فصل 1، مشتاقانه منتظر بازخورد بودم و حداکثر انتظار چند نظر را داشتم. اما بعد من کلمه را باز کردم و ده ها نظر دیدم. آنها در ابتدا ویرانگر بودند. چند نمونه:
- “لطفاً در اینجا توضیح دهید.”
- “منظورت از این چیه؟”
- «منظورت جمله ناقص بود؟ […]؟”
- “لطفا ابتدا این رقم را معرفی کنید، سپس شکل را وارد کنید، سپس شکل را توضیح دهید.”
- «از کلماتی مانند در بالا یا زیر، زیرا ممکن است مکان ها پس از ویرایش در نسخه چاپی خاموش باشند.”
من هوشیار شدم. و من ناامید شدم. سردبیر اضافه کرد که آنها ابتدا باید به سبک نوشتن من عادت کنند، اما در غیر این صورت شروع بسیار محکمی بود. من فقط می توانم تصور کنم که یک شروع غیر محکم چگونه به نظر می رسید.
سومین یادگیری من: حتی اگر نقد زیاد باشد، فقط پتانسیل را نشان می دهد. نوشتن کتاب را با طرز فکری خاص و پیش فرض های زیادی در مورد روند شروع کردم. من قبلاً هرگز کتابی ننوشته ام و عمداً می خواستم در آن غوطه ور شوم. البته ابتدا به دیوار برخورد می کردم. اما ناشر برای کمک به نویسنده وجود دارد. بالاخره آنها هم مثل من به کیفیت و موفقیت این کتاب علاقه مند هستند، پس چرا باید هر گونه ضرری داشته باشند؟ البته، نقد ناامیدکننده و تضعیف کننده روحیه است، اما این حرف از نفس است. باید به عنوان فرصتی برای رشد در نظر گرفته شود. وقتی به مطالعاتم فکر می کنم، افرادی که پایان نامه ام را تصحیح می کنند به من گفتند که ده ها و ده ها نظر مطلق هستند. هنجار، نشانه بدی بودن کار نیست. و این درست است.
خیلی پیشرفت کرد
پس از هوشیاری، بحث در مورد برخی مفاهیم (مانند نحوه برخورد با ارقام)، داشتن یک یا دو تماس با تیم و کار بیشتر، وارد جریان شدم.
من هر فصل را به صورت جداگانه به عنوان یک سند MS Word تحویل دادم. Word، حتی اگر من شخصا علامت گذاری را ترجیح می دهم، این مزیت را دارد که اجازه می دهد برای نظرات و قالب بندی بصری بسیار واضح.
افراد Packt به من الگوهای بسیار پیچیده ای دادند تا با آنها کار کنم. متن پررنگ نه تنها پررنگ، بلکه سرخابی نیز خواهد بود، بلوکهای کد تکفاصله میشوند و رنگ آبی روشن بهعنوان رنگ پسزمینه، پیامها و یادداشتهای ویرایشگر با رنگهای سیگنال روشن هستند. اگرچه این قالبها در ابتدا من را آزار میدادند، زیرا چرا کسی آن را به این شکل چاپ میکرد، به سرعت متوجه شدم که این ابزارها به من کمک میکنند تا یک دید کلی پیدا کنم و همچنین به تیم طرحبندی کمک کردند تا بفهمند چگونه باید محتوا را قالببندی کنند.
من برای هر فصل یک مهلت داشتم. هنگامی که فصل را دریافت کردم، مهلتی داشتم تا بازخورد را درج کنم. هنگامی که بررسی های فنی را دریافت کردم، ضرب الاجل هایی را تعیین کردم تا بازخورد آنها را در نظر بگیرم. وقتی روی پیشنویسهای نهایی کار کردم، ضربالاجلهایی در نظر گرفتم تا بازخوردهای آنها را درج کنم.
مهلت ها کمک می کند. به خصوص زمانی که روی یک پروژه خلاقانه کار می کنید. من بیش از یک بار با بلاک نویسنده مواجه شدم، اما من داشته است راه هایی برای مقابله با آن پیدا کنم، در غیر این صورت ضرب الاجل را رعایت نمی کنم. چرخه های بازخورد کوتاه تر شد، نظرات کمتر و کمتر شد و در مقطعی، همه ما وارد جریان شدیم. و پیشرفتی حاصل شد.
چهارمین یادگیری من: راه هایی برای ورود به یک جریان پیدا کنید، جریان را در آغوش بگیرید و روی حفظ آن کار کنید. در نوشتن بهتر خواهید شد. تقسیم پروژه به پروژههای فرعی کوچکتر کمک زیادی میکند و ضربالاجلها باعث میشوند از مهندسی بیش از حد خودداری کنید.
مراحل پایانی
بررسی فنی یک نقطه عطف بزرگ بود. اعضای Packt دو متخصص شگفتانگیز را پیدا کردند تا روی کل کتاب کار کنند و بازخورد خود را ارائه کنند. آنها جزئیاتی را پیدا کردند که من هرگز نمی دیدم، فقط به این دلیل که آنها به اندازه من در این پروژه عمیق نبودند. جفت چشم های اضافی اساساً یک نسخه ناهمزمان از اشکال زدایی اردک بودند.
در این مرحله، من می خواهم فریاد بزنم
جوزف کاروسو و میشل مانمان (به ترتیب حروف الفبا) به دلیل زحماتشان. بدون آنها ما در نهایت به سطح کیفی خود نمی رسیدیم.
با توجه به، گنجاندن بازخورد آنها سخت بود. مجبور شدم بخشهای زیادی را بازسازی کنم، ارقام زیادی را جایگزین کنم و تعداد زیادی چیز اضافه کنم، اما در نهایت ارزش تلاش را داشت.
پیشنویسهای نهایی تمام فصلها مجموعاً دهها نظر در پایان داشتند، ما مجبور شدیم چند تصویر را جایگزین کنیم زیرا پلتفرم آنها را رد کرد (چیزی در مورد متن ناخوانا در برخی از اسکرین شاتها)، اما مرحله صیقل کاری از پایان من زیاد طول نکشید. .
و با این کار ما تمام شد.
پنجمین یادگیری من: کمک افرادی را که نمی دانند درباره چه چیزی می نویسید دست کم نگیرید. برای کمک به جزئیات، هر از چند گاهی یک جفت چشم تازه وارد کنید. آنها چیزهایی را پیدا می کنند که شما هرگز متوجه آن نمی شوید.
عواقب بعدی
کتاب انجام شده است. دیگر چه چیزی وجود دارد؟ خب، همانطور که معلوم است، بسیار زیاد است: مثلاً پست هایی مانند این.
من در شرکتم پرسیدم که آیا مردم در ازای بررسی آمازون، یک کتاب الکترونیکی رایگان می خواهند. من هنوز می خواهم یکی دو مورد را در مخزن رسمی GitHub صیقل دهم (عمدتاً نظراتی اضافه کنم، اما افسوس). من می خواهم کار را خودم تبلیغ کنم، آن را به مردم برسانم. ممکن است نسخه دوم، سوم، چهارم یا پنجم وجود داشته باشد.
ششمین یادگیری من: فقط به این دلیل که بخش اعظم کار انجام شده است، به این معنا نیست که هرگز از آن چیزی نخواهید شنید. من دائماً پستهای رسانههای اجتماعی خود را بررسی میکنم و تعداد برداشتهای آنها را پیگیری میکنم. من رتبه های پرفروش آمازون را بررسی می کنم تا ببینم در پیش فروش چگونه عمل می کند. من نمی توانم صبر کنم تا آن را در دستانم بگیرم. با وجود اینکه کارم تمام شده است، بهترین ها هنوز در راه است.
در نتیجه
نوشتن کتاب کار بسیار زیادی است. بسیاری از تعطیلات آخر هفتهام، بسیاری از بعدازظهرهای آزادم را گرفتم و گاهی اوقات به حدی ناامیدم میکرد که فقط میخواستم تسلیم شوم. من و تیم ناشر در Packt سرمایه گذاری زیادی کردم. همه ما در این امر سهیم بوده ایم.
و این هفتمین آموخته من است: نوشتن کتاب کاری نیست که یک شخص انجام دهد. با اینکه روی جلد اسمشون نوشته شده. این یک تلاش گروهی است. و من برای همیشه از داشتن این فرصت سپاسگزارم. این یک رویای طولانی مدت را برآورده می کند.
و لطفاً اشتباه تایپی گاه به گاه، کاما اشتباه یا هر چیز دیگری را که ممکن است پیدا کنید ببخشید. چند هفته است که ویرایش را انجام داده ام. :دی
امیدوارم از خواندن این مقاله به همان اندازه که من از نوشتن آن لذت بردم لذت برده باشید! اگر چنین است، a را بگذارید ❤️! من در اوقات فراغتم مقالات فنی می نویسم و دوست دارم هر چند وقت یکبار قهوه بنوشم.
اگر می خواهید از تلاش های من حمایت کنید، می تونی یه قهوه بهم پیشنهاد کنی ☕ یا من را در توییتر دنبال کنید 🐦! همچنین می توانید مستقیماً از طریق پی پال از من حمایت کنید!