برنامه نویسی

توسعه دهندگان نرم افزار نباید شرکت های نرم افزاری راه اندازی کنند

بسیاری از توسعه دهندگان نرم افزار رویای راه اندازی یک شرکت نرم افزاری را در سر می پرورانند. خواه فکر نوشتن کد برای پروژه خود باشد یا جام مقدس درآمدهای مکرر.

در سال 2018، کارم را رها کردم تا این کار را انجام دهم. من می‌خواستم یک شرکت SaaS بسازم که به من این امکان را می‌دهد که با وقتم هر کاری را که می‌خواهم انجام دهم و در عین حال درآمدی مکرر کسب کنم.

در آن زمان فکر می کردم که باهوش هستم. می دانستم که تلاش نکنم و به یک ایده اصلی دست پیدا کنم، و در عوض سعی کردم نسخه بهتری از چیزی بسازم که قبلاً وجود داشت.

بازار هدف من جذب نیرو بود. در کار قبلی‌ام، یک خط لوله استخدام با استفاده از JIRA ایجاد کرده بودم، و دیدم که به نظر می‌رسد بازاری برای نرم‌افزارهای مناسب وجود دارد که صدها نفر برای هر کاربر در ماه هزینه ندارد. علاوه بر این، استخدام‌کنندگان برای هر نامزدی که موفق به استخدام شوند، درآمد زیادی کسب می‌کنند، بنابراین حداقل بازار هدف من پولی برای خرج کردن داشت.

بنابراین به طور طبیعی، من به مدت 6 ماه سرم را پایین انداختم و یک MVP کامل نرم افزار ساختم. GrowRecruit متولد شد. من از طراحی کلی کاملاً راضی بودم و با کمی پیشروی سرد، موفق شدم چند نفر را وادار کنم که آن را امتحان کنند.

متأسفانه، ذهنیت ساخت آن و آمدن آنها هرگز کارساز نیست.

مشکل این بود که من از بازاریابی، حداقل به هر حال، به شکل سنتی آن بیزارم. من یک فروشنده نیستم، من کمک کردن را به یک فروشنده لزج ترجیح می دهم.

با این حال، فراتر از استخدام توسعه دهندگان نرم افزار، من چیز زیادی در مورد استخدام یا نیازهای استخدام کنندگان نمی دانستم. بدتر از این، من هم اهمیتی ندادم. من علاقه ای به استخدام نداشتم و نمی توانستم ماه ها را صرف نوشتن محتوا برای استخدام کنندگان کنم.

من در قانون شماره یک شکست خورده بودم، یعنی داشتن بازاری برای فروش اول. اگر بازاری برای فروش ندارید، مهم نیست که محصول شما چقدر خوب است.

مغالطه کیفیت

2 تجارت کامیون مواد غذایی را تصور کنید. یکی همبرگرهای لذیذ را با نان بریوش و سیب زمینی سرخ کرده می فروشد. دیگری شیرینی های چرب، سوخته و سیب زمینی سرخ کرده می فروشد.

یک کامیون مواد غذایی صبح چهارشنبه بیرون مدرسه نشسته است. دیگری بیرون استادیوم فوتبال نشسته است، درست زمانی که مسابقه تمام می شود.

برای اینکه بفهمید کدام همبرگر بیشتر می‌فروشد، نیازی نیست که نابغه باشید. کیفیت در این مورد مهم نیست. مهم این است که یک جمعیت گرسنه داشته باشید (ترجیحا مست، تا طعم همبرگرهای شما را نچشند).

داشتن بازاری برای فروش مهمتر از کیفیت محصول شماست.

یک کتاب عالی به نام شروع کوچک، کوچک بمان: راهنمای توسعه‌دهنده برای راه‌اندازی یک استارت‌آپ وجود دارد که اهمیت داشتن بازار را توضیح می‌دهد.

آنها در کتاب این ترتیب را چنین توصیف می کنند:

بازار، بازاریابی، زیبایی شناسی، عملکرد

اول، شما به بازاری نیاز دارید که به آن بفروشید، مانند یک جمعیت گرسنه از طرفداران مست فوتبال.

سپس باید روی بازاریابی کار کنید و مطمئن شوید که مردم می دانند شما آنجا هستید.

نشستن بیرون از استادیوم با بوی همبرگر که در هوا پخش می شود، کار خوبی خواهد داشت.

دو مورد آخر زیبایی شناسی (نان بریوش شما) و عملکرد (در اینجا برای یک معادل همبرگر تلاش می کنید).

زیبایی شناسی بر عملکرد

به عنوان توسعه دهندگان نرم افزار، ما تمایل داریم که اهمیت عملکرد را هنگام توسعه نرم افزار بیش از حد ارزیابی کنیم. مطمئنا نرم افزاری که بیشترین امکانات را داشته باشد برنده است؟

هر چند این هرگز چنین نیست. بله، نرم افزار شما باید نیازهای مشتری را برآورده کند، اما نیازی نیست که نیازهای هر مشتری را برآورده کند.

اپل این کار را به خوبی انجام می دهد. آیفون شما بسیار کمتر از گوشی اندروید مربوطه انجام می دهد. اغلب باید چندین سال منتظر بمانید تا یک ویژگی خاص در آیفون پس از عرضه آن در اندروید ظاهر شود.

با این حال، اپل با در نظر گرفتن 3 مورد اول “بازار، بازاریابی و زیبایی” رقابت را در هم شکسته است.

آنها بازار بزرگی برای فروش دارند، تبلیغاتشان در رتبه دوم قرار ندارد و همه محصولاتشان شگفت انگیز به نظر می رسند.

کیفیت مهم است، اما به اندازه بازار و بازاریابی مهم نیست.

آیا باید یک استارت آپ راه اندازی کنید؟

اگر مشتاق راه اندازی یک شرکت نرم افزاری هستید، توصیه می کنم یکی از بنیانگذاران را پیدا کنید که بتواند بازاریابی را برای شما انجام دهد.

اگر می‌خواهید همه این کارها را خودتان انجام دهید، پس صنعتی را انتخاب کنید که واقعاً به آن علاقه دارید و بدش نمی‌آید وقت بگذارید و درباره آن بنویسید.

من اخیراً کتاب درک سیورز “هر چیزی که می خواهید” را خوانده ام. درک شرکتی به نام CD Baby راه اندازی کرد تا به هنرمندان مستقل کمک کند تا موسیقی خود را بفروشند. درک به عنوان یک نوازنده نیازی به یافتن انگیزه برای کار بر روی محصول نداشت، زیرا در حال خارش خود بود. بازار هدف او افرادی مثل خودش و دوستان نوازنده اش بودند.

درک قبل از فروش سی دی بیبی را به یک شرکت چند میلیون دلاری تبدیل کرد. با این حال، برای شروع، همه چیز بسیار ناقص و وقت گیر بود. او سعی نمی کرد همه چیز را زیبا جلوه دهد یا ویژگی های زیادی داشته باشد، اما مهم نبود که او بازار داشت و بازاریابی او بیشتر شفاهی بود.

اگر می‌خواهید یک استارت‌آپ راه‌اندازی کنید، بنابراین زمان بیشتری برای چیزهایی که از آن لذت می‌برید دارید، بسیار مراقب باشید. بسیاری از توسعه‌دهندگان نرم‌افزاری که استارت‌آپ‌ها را راه‌اندازی می‌کنند، در نهایت شغل تمام‌وقت دیگری برای خود ایجاد می‌کنند.

❤️ انتخاب های هفته

📚 کتاب – هر چیزی که بخواهید اثر درک سیورز. این کتاب کوتاهی است در مورد اینکه درک چگونه یک شرکت را بر اساس قوانین خودش ساخته است. همانطور که در بالا ذکر شد، برای شاد و موفق بودن نیازی به راه اندازی یک شرکت SaaS میلیارد دلاری ندارید. در بسیاری از موارد، نتیجه معکوس خواهد داشت.

🎧 پادکست – هنر تعطیلات. قبلاً اشاره کردم که در حال حاضر در تعطیلات خلاقانه خودم هستم. در این قسمت از The Pathless Path، پل با چند نفر صحبت می کند که آنها نیز از دنیای شرکت ها در تعطیلات هستند.

👨‍💻 جدیدترین از من

🎬 یوتیوب – چه بار CRUD. مدل Create, Read, Update, Delete در همه جای نرم افزار وجود دارد. اگر بتوانید به CRUD فکر کنید، طراحی نرم افزار خود را آسان تر می کند.

📝 مقاله – کیس مار در مقابل کیس شتر در مقابل کیس پاسکال در مقابل کیس کباب. من اغلب بین اینها قاطی می شوم و باید به سرعت حافظه ام را تازه کنم. هنگام نوشتن این مقاله کمی لذت بردم، بنابراین اگر می خواهید بخندید ارزش خواندن دارد (حداقل آن را خنده دار یافتم).

📝 مقاله – چه چیزی به ما انگیزه می دهد؟ نگاهی به تفاوت بین انگیزه درونی و بیرونی و تأثیر آن بر ظرفیت ما برای لذت بردن از کاری که انجام می دهیم.

📝 مقاله – بزرگترین حسرت در حرفه مهندسی نرم افزار من. من از اینکه یک توسعه دهنده نرم افزار شدم خیلی پشیمان نیستم، اما یک دام وجود دارد که بسیاری از توسعه دهندگان در آن گیر کرده اند و می خواهم به دیگران کمک کنم از آن دوری کنند.

💬 نقل قول هفته

برخی افراد فکر می‌کنند که خوداشتغالی خطرناک است، اما خطر واقعی این است که امنیت خود را از یک منبع خارجی به دست آورید

از کتاب هنر عدم انطباق اثر کریس گیبو. با Readwise دوباره ظاهر شد.


این پست از خبرنامه هفتگی من مهندس کنجکاو است که در آن بینش های خود را به عنوان یک مهندس که کارآفرین شده ام و درس هایی را که در این راه یاد می گیرم به اشتراک می گذارم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا