فرسودگی پس از سالها سنگ زنی: آنچه در مورد اشتیاق ، تعادل و بازسازی رانندگی خود آموختم

🧠 واقعاً شادی چیست؟
از افراد مختلف سؤال کنید ، پاسخ های مختلفی دریافت کنید.
برای برخی ، این ساختمان است. برای دیگران ، این ارتباط است.
برای بسیاری ، این یک احساس آرامش از آرامش است که بین لحظات هرج و مرج به شما می پردازد.
اما در زیر آن همه ، احساسات ما عمیقاً بیولوژیکی است.
خوشبختی ، تحقق ، انگیزه – آنها تصادفی نیستند. آنها شیمیایی هستند.
ما آن را از طریق تعادل چهار ماده شیمیایی اصلی مغز احساس می کنیم:
- دوپامین: وزوز تعقیب اهداف و پیشرفت
- سروتونین: صلح ، اعتماد به نفس ، ارزش خود
- اکسی توسین: ارتباط عاطفی ، نزدیکی ، اعتماد
- اندورفین: شادی جسمی ، تسکین استرس ، خنده
“وقتی هر چهار نفر همگام هستند ، ما احساس غیرقابل توقف می کنیم.
این داستان این است که چگونه من هر یک از این ایالت ها را در افراط و تفریط احساس کردم – و آنچه در مورد ساختن زندگی که در واقع کار می کند به من آموخت.
💨 فاز 1: سنبله دوپامین شورشی
در طول سالهای مدرسه ، احساس کردم که همه کارهای اشتباه را انجام می دهم.
پرش از مدرسه. سرقت پول از والدین. سیگار کشیدن حلق آویز با بدترین تأثیرات.
ما وحشی بودیم – و این احساس شگفت انگیز بود.
آدرنالین. دوپامین برادریپیوند با آن دوستان؟ این اکسی توسین بود ، به روشی عجیب و غریب.
این همه سمی بود ، مطمئناً – اما در حال حاضر ، باعث شد احساس کنم. زنده مهم و این همان چیزی است که هر بچه ای می خواهد.
تا اینکه گرفتار شدم.
و همه چیز فرو ریخت.
💻 فاز 2: دوران سازنده تنها
این تصادف باعث تحول شد – اما نه برازنده.
نوع جهان من فرو ریخت.
والدین ناامید شدند. من از مدرسه بیرون کشیده شدم و مجبور شدم به آموزش در خانه بپردازم تا مرا از تأثیرات بد دور نگه دارد.
و احساس کردم … گم شده است. تنها شرمنده مثل اینکه کسی نداشتم
بنابراین من به سمت داخل – به سمت فناوری برگشتم.
نه به این دلیل که می خواستم ثروتمند شوم یا چیزهای جالبی بسازم – بلکه به این دلیل که به چیزی احتیاج داشتم ، هر چیزی ، این باعث می شود دوباره احساس خوبی داشته باشم.
“برنامه نویسی فرار من شد. داروی جدید من. هویت من.”
من همه را قطع کردم من فقط دوستان سمی را از دست ندادم – از همه جدا شدم. بدون مدرسه بدون زندگی اجتماعی. فقط من ، لپ تاپ و آسیاب.
و من همه وارد شدم.
من اولین کار Dev خود را خیلی زود پس از 2 سال از یادگیری خود به کد کردم. سپس دیگری. و دیگری. و دیگری … من سریع صعود کردم. من:
-
جلو ساخته شده برای سیستم عامل های مهم آموزش در خانه ایالات متحده
-
به بسیاری از هکاتون ها در حل مسائل در دنیای واقعی مانند پاسخگویی پلیس در شیکاگو پیوست
-
ابزارهای تجاری توسعه یافته برای یکی از بزرگترین شرکتهای مالی
-
به برخی از برجسته ترین پروژه های منبع باز کمک کرده است
-
در کنفرانس های بین المللی بصورت آنلاین و حضوری صحبت کرد
-
و غیره
از بیرون ، من غیرقابل توقف به نظر می رسید.
اما داخل؟ من از نظر عاطفی خالی بودم.
من صرفاً روی دوپامین زندگی می کردم – هیجان ساختمان ، حمل و نقل ، برنده شدن. اما من هیچ آرامش ، هیچ ارتباطی ، نشاط جسمی نداشتم. فقط فست فود ، کد و زمان صفحه نمایش.
“من از زندگی خود در جایی که بودم لذت نبردم – نه به دلیل کار ، بلکه به این دلیل که افراد اطراف من انرژی ، اهداف من یا طرز فکر خود را به اشتراک نگذاشتند. من در دنیای خودم احساس غریبه ای کردم.”
من غمگین نبودم من هم خوشحال نبودم من فقط … کاربردیبشر
و این گاهی خطرناک ترین مکان برای بودن است – زیرا شما را متقاعد می کند که گیر داشته باشید.
🌅 فاز 3: تولد دوباره در اروپا
سپس ، من به اروپا نقل مکان کردم.
و همه چیز – همه چیز – تغییر کرد.
بعد از سالها انزوا ، فشار خود تحمیل شده و بی حسی عاطفی … من وارد یک محیط جدید شدم و احساس می کردم که می توانم سرانجام نفس بکشم.
برای اولین بار در زندگی من:
- من روزانه نور آفتاب روی پوستم داشتم
- من ارتباط واقعی و انسانی داشتم
- من با یک پرشکوه متفاوت احاطه شده بودم – افرادی که زنده ، بیانگر ، حضور بودند
و من شروع به بازسازی خودم از زمین به بالا کردم.
من به یک سالن بوکس پیوستم.
شروع به بلند کردن وزنه ها کرد. 25 کیلوگرم چربی افتادم.
من از بسیار اضافه وزن به متناسب ، قوی ، با اعتماد به نفس رفتم.
من فست فود را کاملاً قطع کردم. رژیم من را تمیز کرد.
مانند یک ورزشکار شروع به سوختن و آموزش بدنم کرد.
من تجربه خود را با دوست یابی ، معاشقه ، عاشقانه و صمیمیت ایجاد کردم – چیزهایی که هرگز در سالهای آسیاب فضا نداشتم.
من یاد گرفتم که به معنای لذت بردن ، اتصال عمیق ، دلخواه بودن – و تمایل به بازگشت ، با اعتماد به نفس چیست.
من مهارت های اجتماعی خود را آموزش دادم مثل اینکه عضلاتم را آموزش دادم: با نیت ، صبر و تکرارها.
و به آرامی … من شروع به دوست داشتن در پوست خودم کردم.
دوباره شروع به تفریح کردم. خندیدن ملاقات با مردم ایجاد دوستی که فقط اجتماعی نبودند-آنها روح هماهنگ بودند.
برای اولین بار ، خوشبختی از اثبات خودم ناشی نشد – این ناشی از بودن خودم بود.
و از نظر شیمیایی؟ سرانجام سیستم من در هماهنگی بود:
- سروتونین از نور خورشید ، تناسب اندام و حرکت روزانه
- اکسی توسین از دوستی های واقعی و ارتباط عاطفی
- اندورفین از تمرین و تعریق و فشار دادن بدنم
- دوپامین هنوز آنجا – اما دیگر نمایش را اجرا نمی کند
“این دیگر یک آسیاب نبود. این تراز بود.”
😵💫 اما در اینجا پیچیده است …
برای 9 ماه گذشته … کدگذاری کمترین اولویت های من بوده است. و من احساس خوبی کردم واقعا خوب
بلکه … واقعاً گناهکار است.
چون من قبلاً عاشق ساختمان بودم. من قبلاً از خواب بیدار شدم تا ایجاد کنم.
اکنون ، فکر برنامه نویسی ساعت ها احساس می کند … تخلیه.
مثل چیزی که من از آن خارج شده ام ، حتی اگر یک بار من را تعریف کرد.
که دیوانه است – زیرا من پر از ایده های مجنون برای ساختن هستم.
و من هرگز واضح تر نبوده ام – از نظر روحی ، جسمی ، عاطفی.
اما احساس زنگ زدگی می کنم. مردد بی انگیزه
و شاید … من می ترسم.
“می ترسید که عاشق شدن به برنامه نویسی ، زندگی من را برای ساختن من برای من هزینه خواهد کرد. می ترسید که بهره وری بار دیگر به زندان تبدیل شود.”
– چیزی است که من آموخته ام
“شما اشتیاق خود را از دست نداده اید. شما فقط دلیل کار خود را پشت سر گذاشتید.”
من قبلاً برای زنده ماندن ساختم. برای احساس دیده شدن برای فرار برای اثبات چیزی
اکنون ، من می خواهم از شادی، نه ترس
از بیان، نه اعتبار سنجی.
من می خواهم چیزی بسازم که متناسب با زندگی من طراحی شده باشد – جایگزین آن نمی شود.
از آنجا که یک چیز را با اطمینان می دانم:
هرچه ذهن و روحم را درون آن ریخته ام … من تسلط دارم.
فناوری.
بوکس
تغذیه
زندگی اجتماعی
عاشقانه
حتی بازسازی بدن خودم از ابتدا.
بنابراین ماموریت اکنون انتخاب یکی نیست.
این برای ایجاد زندگی است که همه من در آن وجود داشته باشم – به تعادل.
💡 خطی که همه چیز را تغییر داد
“زندگی اجتماعی خود را در اطراف مأموریت خود بسازید – نه به عنوان فرار از آن.”
وقتی برای اولین بار آن را خواندم … من یخ زدم.
چون خیلی نزدیک شد.
فهمیدم که چند ماه گذشته را صرف انجام خلاف آن کرده ام.
اطرافم را با افراد خوب احاطه کرده ام – اما نه آنهایی که مأموریت دارند.
بیرون رفتن حلق آویز معاشرت … اما حرکت.
و این حقیقت است:
هنگامی که زندگی اجتماعی شما با هدف شما مطابقت ندارد ، شروع به از بین بردن آن می کند. به آرامی بی صدا
🏡 محیط همه چیز را شکل می دهد
“شما به سطح اهداف خود بر نمی گردید – به سطح محیط خود می روید.”
اخیراً ، من در Aveiro زندگی کرده ام – یک شهر کوچک و کند در پرتغال.
صلح آمیز؟ بله
اما غیرقابل تحمل
احاطه شده توسط افراد بازنشسته … و جوانان بدون جاه طلبی.
و هنگامی که در اطراف افراد و بدون آتش هستید ،شعله شما نیز کمرنگ می شودبشر
احساس بازنشستگی کردم. تنبل بی انگیزه
مثل اینکه منتظر زندگی دوباره بودم.
و این زمانی است که به من ضربه زد:
“جایی که شما زندگی می کنید فقط یک مکان نیست – این یک سیستم عامل است. این عادت ها ، انرژی شما ، هویت شما را باز می کند.”
🥊 یک فصل جدید – نه تنظیم مجدد ، ادغام
من دوباره در حال حرکت هستم … این بار به پایتخت – لیسبون.
نه فرار – بلکه به مجدداًبشر
چون نیازی نیست شخص جدیدی شوم.
من فقط باید فضایی برای آن ایجاد کنم تمام نسخه های من برای همزیستی:
-
سازنده
-
بوکسور رقابتی
-
عاشقانه
-
کانکتور اجتماعی
-
قیچی بلندپروازانه
-
آرام ، زمینی
“شما لازم نیست که بین شما ، اجتماعی شما یا صلح آمیز خود را انتخاب کنید. شما مجاز به ساختن زندگی در جایی هستید که همه آنها متعلق به آنها باشد.”
این حرکت بعدی در مورد فرار نیست – در مورد آن است ادغامبشر
سبک زندگی طراحی شده برای نگه داشتن تعادل من به دست آورده امبشر
-
یک فضای همکار پر از خلاق و سازندگان در قلب پایتخت
-
یک سالن بوکس که در آن می توانم خودم را برای رقابت فشار بیاورم
-
محله ای که در آن انرژی زنده است
-
روال هایی که از وضوح ، حرکت و سکون پشتیبانی می کنند
-
افرادی که شتاب مشترک دارند ، نه فقط لحظاتی
“اگر شما از جایی که هستید خوشحال نیستید – حرکت کنید !! شما درختی نیستید.”
💥 اگر در آن مکان هم هستید …
سپس این را بشنوید:
-
اگر آتش شما محو می شود … شاید سوخت شما نیاز به تغییر داشته باشد.
-
اگر محیط شما احساس خستگی می کند … خوب است که از آن پیشی بگیرید.
-
اگر بین نسخه های خود تقسیم می شوید – انتخاب نکنید.
ظرفی را که همه آنها را نگه می دارد بسازید.
برای من ، قدم برداشت خارج از اروپا – بازگشت به جایی که آسیاب من شروع شده است – تا در نهایت نقاط را به هم وصل کنید. من نسخه منزوی و منزوی من را دیدم … و نسخه رایگان ، بیانگر و متصل که می شوم. و فهمیدم: من نیاز دارم هر دوبشر
قبل از آن ، من فکر کردم اروپا جواب من است. اما به نظر می رسد ، هیچ یک از نسخه ها به تنهایی کامل نیستند.
تعادل به معنای متوسط بودن نیست. این به معنای ایجاد فضایی است که جاه طلبی و زنده بودن شما نیازی به رقابت ندارند – آنها می توانند همزیستی داشته باشند.