برنامه نویسی

اولین تجربه من به عنوان یک رهبر فنی

سلام به همه! پس از یک دوره غیبت از نوشتن، من برگشتم و سعی کردم دوباره به نوسان همه چیز برگردم. من می خواهم تأکید کنم که تجربیات به اشتراک گذاشته شده در این فضا بر اساس تجربیات آکادمیک و حرفه ای من است. بنابراین، یادآوری این نکته مهم است که آنچه در اینجا توضیح داده می‌شود ممکن است تنها بخشی از واقعیت را نشان دهد و نباید به عنوان فرمولی قطعی برای فرآیندها، رویه‌ها یا خدمات خاص تفسیر شود.

من در حال حاضر در مورد این مرحله جدید از حرفه ام بسیار هیجان زده هستم. من چیزهای زیادی یاد گرفته ام و دوست دارم بخشی از این سفر را با جامعه به اشتراک بگذارم. امیدوارم اطلاعات ارائه شده در اینجا برای خوانندگان ارزش زیادی داشته باشد.

مردم اول – اهمیت مهارت های نرم

چند سال پیش وقتی در اولین مرحله انتخابم شرکت کردم، به وضوح مراحل تقریبا خسته کننده ای را که طی کردم به خاطر می آورم: مصاحبه با منابع انسانی، آزمون عملی، مصاحبه با رهبر فنی و در نهایت مصاحبه با مدیر. در طول حرفه خود به عنوان یک توسعه دهنده، در چندین مصاحبه با مدل های مختلف شرکت کرده ام. در آن زمان، من همیشه از مصاحبه با افراد منابع انسانی احساس ناراحتی می کردم. دلیلش را کاملاً متوجه نشدم و فکر کردم: “اگر بتوانم آنچه را که در تست فنی لازم است انجام دهم، در حال حاضر شایستگی کافی برای این موقعیت را نشان می دهم.”

توضیحات تصویر

زمانی که نقش خود را به عنوان رهبر توسعه فنی به عهده گرفتم، یکی از مسئولیت های من همکاری با منابع انسانی (بله، همان افرادی که دلیل شرکت در فرآیند انتخاب را با آنها متوجه نشدم) در تهیه آزمون فنی و تعریف آزمون فنی بود. فرمت مصاحبه برای دو کاندیدا که از ناحیه باطن شروع می شوند. فکر می‌کردم از قبل می‌دانستم که یک توسعه‌دهنده مبتدی در ناحیه باطن باید چه چیزی را ارائه دهد و چه چیزی در آزمون به عنوان یک متمایز کننده در نظر گرفته می‌شود. با این حال، چیزی که من انتظار نداشتم این بود که، با وجود اهمیت کد، خواسته های دیگری فراتر از تحویل پروژه مطرح شد: *چگونه نامزدها را از نظر ارتباطی ارزیابی کنیم؟ علاقه آنها به این سمت چیست؟ و زمینه ای که آنها ارائه می دهند چگونه می تواند بر مناسب بودن آنها برای موقعیت پیشنهادی تأثیر بگذارد؟ این و سؤالات دیگر به اندازه کد ارائه شده توسط هر دو نامزد مرتبط بودند، چیزی که من قبلاً در سالهای اولیه خود به عنوان یک توسعه دهنده به آن فکر نمی کردم. *

یادم می‌آید که برای تصمیم نهایی پشت میز جلسه نشستم و از اینکه متوجه شدم در مورد مهارت‌های فنی هر یک از کاندیداها چقدر کم بحث شده است، کمی متعجب شدم. بخشی از این امر به این دلیل بود که آنها نامزدهای سطح ابتدایی بودند، بنابراین می‌توان انتظار داشت که مهارت‌های فنی آن‌ها به آن اندازه توسعه نیابد، و این موضوع محور اصلی بحث نبود.

با این حال، حتی برای موقعیت های خالی پیشرفته تر، به ویژه برای موقعیت های سطح ارشد، در نظر گرفتن مهارت هایی مانند ارتباط، مستندسازی، سازگاری، پیش جویی و سایر مهارت هایی که اغلب ذکر می شود، بسیار مهم است. این مهارت های نرم، اساسی هستند و علاوه بر مهارت های فنی، می توانند برای موفقیت در نقش تعیین کننده باشند. در واقع این نکته بعدی من است.

خط بین جونیور و ارشد (نه، سطح متوسط ​​نیست).

من می دانم که بحث های زیادی در مورد معنی و طبقه بندی اصطلاحات مربوط به سطوح تجربه، مانند ” ارشد” وجود دارد. برخی می گویند ” ارشد با سال ها تجربه تعریف می شود” ، برخی دیگر ادعا می کنند که “در برخی از شرکت ها شما پس از یک سال تجربه ارشد را کسب می کنید”. همچنین کسانی هستند که می گویند “هیچ تمایز روشنی بین جوان و ارشد وجود ندارد” یا “سالمندان فقط بررسی کدها را انجام می دهند و روابط عمومی را تایید می کنند”. برخی از این اظهارات خنده دار هستند، برخی دیگر ذره ای از حقیقت دارند. واقعیت این است که مفهوم ” ارشد” کاملاً متنوع است و من نمی توانم یک استاندارد جهانی را تعریف کنم، اما می توانم راهنمایی هایی برای درک این طبقه بندی به روشی فردی تر ارائه دهم.

توضیحات تصویر

ارشد بودن فقط مربوط به دانش فنی نیست، اگرچه این بدون شک بسیار مهم است. یک ارشد واقعی، یا حداقل یک ارشد خوب، کسی است که قادر به حل مسائل پیچیده از نظر کد و معماری سیستم باشد. حفظ کیفیت کد، پیروی از شیوه های توسعه خوب و داشتن دانش مدیریت پروژه از جنبه های حیاتی است.

تفاوت اصلی این است که یک ارشد باید بتواند همه اینها را به طور مستقل اجرا کند و مهمتر از آن، با تیم هایی از سطوح و بخش های مختلف برای ارائه بهترین پروژه ممکن همکاری کند. علاوه بر این، یک ارشد واقعی (یا حداقل بهترین ها) نه تنها تیم را رهبری و هدایت می کند، بلکه توسعه دهندگان دیگر را نیز برای تصدی پست ها و مسئولیت های جدید توسعه داده و آماده می کند.

اولین تجربه من در رهبری یک پروژه

وقتی اولین پروژه ام را شروع کردم، رئیسم می دانست که من قبلاً هیچ پروژه دیگری را رهبری نکرده بودم. من فقط در توسعه شرکت کردم و مواردی را انجام دادم که توسعه را از نظر ارتباط با مدیریت تسهیل می کرد. اولین سوالی که از من پرسید این بود: “چند نفر و چه نوع افراد برای تکمیل پروژه کافی است.” من بلافاصله جواب را نمی دانستم، سوال بسیار پیچیده ای بود. از آنجایی که پروژه فقط در طرح اولیه بود، ما هیچ ایده ای از پشته، مدت زمان لازم برای تکمیل هر کار و سایر معیارهای مورد علاقه افراد بالا نداشتیم. من یک مطالعه کامل انجام دادم تا بتوانم روز بعد چندین متدولوژی مدیریت پروژه را ارائه دهم: Pert، Planning Poker ما با همکاری بهترین روش را انتخاب کردیم و چالش شروع شد. برای هر یک از اعضای تیم، بهترین پلت فرم توسعه کدام است، بهترین پشته برای استفاده چیست، معماری سیستم چگونه کار خواهد کرد، مطالعه راه حل های دیگر در بازار، نظارت بر سطح هر توسعه دهنده، جلسات، جلسات و جلسات بیشتر با مدیریت.

توضیحات تصویر

وقتی کمتر متوجه آن شدم، به طور فزاینده ای از کد فاصله می گرفتم. نقش من پیشنهاد بهبود و رفع برخی از اشکالات مهم بود تا پروژه بتواند کار کند، یا حداقل پایه ای محکم برای توسعه دهندگان برای شروع ایجاد کند. بقیه کار شامل برقراری ارتباط با توسعه دهندگان، تقسیم وظایف، نظارت بر معیارها و اساساً، یک چشم به آسانا (برای تخمین زمان تحویل پروژه) و دیگری در Meet بود تا مطمئن شوم میکروفون من روشن نیست و هیچ چیز ناخواسته ای وجود ندارد. تصادفا” سر خورد.

نتیجه گیری و نگاهی به گذشته – با محبت به استاد

من کارم را به عنوان یک کارآموز توسعه شروع کردم و جالب است – و ممکن است از طرف من کمی متناقض باشد – هیچ تجربه ملموسی نداشتم (حداقل به طور رسمی در سوابق شغلی من ثبت نشده است) که مرا به عنوان یک جوان طبقه بندی کند. ، توسعه دهنده کامل یا ارشد. بیشتر تجربیاتی که به دست آوردم از پروژه های شخصی و تحقیقات در کالج به دست آمد. این یک روند تدریجی بود تا اینکه متوجه شدم مهارت های من از همان روزهای اولیه تکامل یافته است.

اما بله، من به شدت به عنوان یک توسعه دهنده در سطوح مختلف کار کردم و این فرصت را داشتم که انواع مختلفی از حرفه ای های ارشد را در طول حرفه ام ملاقات کنم:

  1. ارشد بسیار کارآمد و کارآمد، اما غیرقابل ارتباط، که بدون ارائه توضیحاتی در مورد رویکرد خود، مشکلات را حل می کرد.
  2. ارشد در برقراری ارتباط و تدریس عالی است، اما اغلب با کارهای فوری غرق می شود و زمانی برای تدریس ندارد.
  3. ارشدی که مشتاق مهندسی بیش از حد و متمرکز کردن فناوری بود، اما ضرب الاجل‌ها را رعایت کرد و آنچه را که وعده داده بود، انجام داد.

مهمترین چیز این است که علیرغم ایرادات قابل توجیه آنها (اگرچه ممکن است، اما ایجاد تعادل بین خواسته ها بسیار دشوار است)، همه این متخصصان چیز ارزشمندی برای آموزش داشتند. این تجربیات به شکل دادن به حرفه من کمک کرد و به من دید واضحی از اینکه چه چیزی در توسعه سیستم ها کار می کند و چه چیزی کارساز نیست.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا